گنجور

 
بیدل دهلوی

سجده بنیادی بساز ای جبهه با افتادگی

سایه را نتوان ز خود کردن جدا افتادگی

از شعاع مهر یکسر خاکساری می‌چکد

بر جبین چرخ هم خطی‌ست با افتادگی

سجده را در خاک راهش ‌گر عروج آبروست

می‌شود چون دانه‌ام آخر عصا افتادگی

نیست راحت جز به وضع خاکساری ساختن

با زمین سرکن چو نقش بوریا افتادگی

استقامت نیست ساز کهنهٔ دیوار جهد

عضو عضوت می‌زند موج زپا افتادگی

بی ‌عرق یک ‌سجده از پیشانی من‌ گل نکرد

می‌کند بر عجز حالم گریه‌ها افتادگی

چون غبار رفته از خود دست و پایی می‌زنم

تا به فریادم رسد آخر کجا افتادگی

آستانش از سجودم بسکه ننگ آلوده است

آب می‌گردد چو شبنم ازحیا افتادگی

تا به ‌چشم نقش پایی راه عبرت ‌واکنم

پیکرم را کاش سازد توتیا افتادگی

با کمال سرکشی بیدل تواضع طینتم

همچو زلف یار می‌نازد به ما افتادگی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

سرفرازی را نباشد جنگ با افتادگی

دولت خورشید را دارد بپا افتادگی

از تواضع دولت افزاید سعادتمند را

خوش بود چون سایه از بال هما افتادگی

از عزیزی می گذارد پا به چشم آفتاب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

بسکه ‌گردید آبیار ما ز پا افتادگی

سبز شد آخر چو بید از وضع ما افتادگی

می‌توان از طینت ما هم رعونت خواستن

گر برآید از طلسم نقش پا افتادگی

عمرها چون اشک‌کنج راحتی می‌خواستم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه