بی خبر از خود مگذر، جانب دل هم نظری
ای چمنستان جمال، آینه دارد سحری
زندگی یک دو نفس، این همه پرواز هوس
کاغذ آتش زدهای سر خوش مست شرری
بر هوس نشو و نما، مفت خیالست بقا
ورنه در اقلیم فنا، یأس ندارد هنری
آه درین دشت هوس نیست به کام دل کس
مشت غباری که بچیند نمی از چشم تری
بیتو چو شمعم همه تن سوختهٔ یأس وطن
داغی وآهیست ز من گر طلبی پا و سری
قابل آگاهی او نیست خیال من و تو
حسن خدایی نشود آینه دارش دگری
جوش حباب انجمن شوکت دریا نشود
ما همه صیقل زدهایم آینهٔ بیجگری
نیست ز هم فرق نما انجمن و خلوت ما
آینه دارد همه جا خانهٔ بیرون دری
در بر هر زیر و بمی خفته فسون عدمی
در همه سازست رمی با همه رنگست پری
پردهٔ صد رنگ دری تا به چمن راه بری
خفته ته بال پری کارگه شیشهگری
بیدل خونین جگرم بلبل بیبال و پرم
نیست درین غمکدهها نالهٔ من بیاثری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تمایز میان واقعیت و خیال میپردازد. او از زیباییهای زندگی و عشق سخن میگوید و به چالشهای وجودی انسان اشاره میکند. با تصاویری زیبا و شاعرانه، حسرت و یأس را به تصویر میکشد و نشان میدهد که در دنیای پر از هوس و آرزو، آدمی در جستجوی معنا و زیبایی است. در نهایت، شاعر به ناامیدی و درد خود اشاره میکند و بیان میکند که غمش در این جامعه بیتأثیر است. این اثر، بازتابکنندهٔ درونیات انسانی و جستجوی او برای ارتباط با زیباییها و حقیقت زندگی است.
هوش مصنوعی: به خودت بیتوجه نباش و نگاهی هم به دل خود داشته باش. ای باغ پر از زیبایی، تو خود آینهای از سحر و جاذبه هستی.
هوش مصنوعی: زندگی فقط چند نفس بیش نیست، اما در همین مدت کوتاه، آرزوها و خواستهها به شدت به پرواز در میآیند. مانند کاغذی که آتش گرفته، ما نیز در لذت و شور فراوان غرقیم و مانند شعلهای در حال همراهی با این احساسات هستیم.
هوش مصنوعی: به دنبال آرزوها نباش، زیرا که دوام و ماندگاری در آنها تنها یک خیال پوچ است. در واقع، در دنیای فانی و گذرا، ناامیدی هیچگونه هنری ندارد.
هوش مصنوعی: اینجا در این سرزمین آرزوها، هیچ کس نمیتواند به خواستههای دلش دست یابد. فقط غباری هست که از چشم اشکها جمع میشود و معنایی از آن نمیتوان گرفت.
هوش مصنوعی: بدون تو مانند شمعی هستم که از دلسردی میسوزد و دلم پر از درد و حسرت است. اگر مرا بخواهی، روح و جانم را نیز به تو میسپارم.
هوش مصنوعی: او نمیتواند به خیالات ما دسترسی پیدا کند و زیبایی خداوندیاش را فقط یک دیگر نمیتواند نشان دهد.
هوش مصنوعی: هیچگاه نمیتوان به سطح و شکوه دریا دست یافت؛ ما همه همانند آینههایی هستیم که جلا یافتهایم اما نقصی در وجودمان داریم.
هوش مصنوعی: اختلافی بین جمع و تنهایی ما وجود ندارد. در همه جا، مانند آینه، خانهام به بیرون دیده میشود.
هوش مصنوعی: در هر حالتی، جاذبهای از وجود و عدم وجود وجود دارد. در این میان، صدای ساز با همهی رنگها و زیباییها در حال نواختن است.
هوش مصنوعی: پردهای با صد رنگ که از در به باغ میرسد، آرامگاه پرندهای است که در کارگاه شیشهگری خوابیده است.
هوش مصنوعی: دلزده و غمگین هستم و مانند بلبل بیپر و بال، احساس نامیدی میکنم. در این دنیای پر از غم، هیچکس به نالهها و دردهای من توجهی نمیکند و صدای من گم میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هم نظری هم خبری هم قمران را قمری
هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری
هم سوی دولت درجی هم غم ما را فرجی
هم قدحی هم فرحی هم شب ما را سحری
هم گل سرخ و سمنی در دل گل طعنه زنی
[...]
می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری
وه چه خوشی گر نفسی پهلوی من باده خوری
گر ز خرابی منت نیست خبر رنجه مشو
مستی حسن ترا شاید اگر بی خبری
آهن و سنگ آب شود ز آه دل غم خور من
[...]
مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری
آبلهای کو که نهم در قدم خویش سری
نیست درین هفت چمن چون قدت ای غنچه دهن
گلبن نیرنگ گلی سرو قیامت ثمری
گر جرس آید به نوا ور ز سپند است صدا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.