افسانهٔ وفایی اگر گوش کردهای
یادم کن آنقدرکه فراموش کردهای
لعلتخموش و دلهوسانشایصد سئوال
آبم ز شرم چشمهٔ بیجوش کردهای
خیمازهٔ خیال تسلی کنار نیست
ای موج اختراع چه آغوش کردهای
دل نیستگوهریکه به خاکش توان نهفت
آیینه است آنچه نمدپوش کردهای
موی سپید پنبهٔگوشکسی مباد
در خواب، سیر صبح بناگوش کردهای
لغزیده برجهات پریشان نگاهیت
خطی دگر شد آنچه تو مغشوش کردهای
جزوهم چون حباب ندانم چه بار داشت
خم گشتنی که آبلهٔ دوش کردهای
گر شغل هستی تو همین سعی نیستی است
امروز خواهی آنچه کنی دوش کردهای
زین بیش وکم نفس به تخیل شمردهگیر
فرداست کاین حساب فراموش کردهای
تصویر شمع، محرم سوز و گداز نیست
در ساغرت می است که کم نوش کردهای
بیدل دلت به نور حضوری نبرد راه
ای بیخبر چراغ که خاموش کردهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر "افسانه وفایی" یک نواخت احساسی و عاشقانه دارد که شاعر درباره عشق و فراموشی مینویسد. او از معشوقش میخواهد که او را به یاد آورد، زیرا احساس میکند به خاطر فاصله و سکوت معشوق، عشقش به فراموشی سپرده شده است. شاعر در تصویرسازیهای زیبا، به تردیدها، اندوهها و حسرتهای خود میپردازد و اشاره میکند که تمام تلاشها و احساساتش به هدر رفته است. او بیان میکند که دلش به دلیل عدم حضور معشوق، نور و روشنی را از دست داده و در نهایت از فراموشی و خاموشی ابراز نگرانی میکند.
هوش مصنوعی: اگر داستان وفا را شنیدهای، لطفاً به یادم بیاور آنقدر که فراموش کردهای.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از زیبایی و سکوت خاصی سخن میگوید که مانند یک لعل (گوهر گرانبها) است. دل او پر از سوالات و آرزوهاست، اما در برابر معشوق، شرم و خجالت گذاشته است. این احساسات باعث میشود که حتی در چشمهای که باید جوش و خروش داشته باشد، نیز آرامش و سکوت وجود داشته باشد. در واقع، شاعر به عمق احساسات و تأثیر زیبایی معشوق بر خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: درد و غم خیال در کنار هیچ چیزی آرامش نمیدهد، ای نقد زندگی، تو چه آغوشی برای من گشودهای؟
هوش مصنوعی: دل مانند گوهری نیست که بتوان آن را در خاک پنهان کرد، بلکه آینهای است که پوشیده شده و حقیقت آن قابل دیدن نیست.
هوش مصنوعی: موی سفید مانند پنبه نبايد از گوش کسی بیرون باشد، در خواب، سیر صبح بر روی گوش دستکشی کردهای.
هوش مصنوعی: چشمان نگران و آشفته تو، به یک شکل جدید و متفاوت تغییر یافتهاند و آنچه که تو به هم ریختهای، اکنون به چیزی دیگر تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه دلیلی باعث شده که این زخم بر دوش تو بماند، چون به نظر میرسد که وجود ما مانند حبابی است که به راحتی میشکند.
هوش مصنوعی: اگر در کار و حرفهات سخت کوش نباشی، امروز به نتیجهای نمیرسی. هر آنچه که میخواهی در آینده به دست آوری، باید برایش در گذشته تلاش کرده باشی.
هوش مصنوعی: بیشتر از این، نفس را به خیال خود نگیر و بدان که فردا مهم است؛ چرا که این محاسبه را فراموش کردهای.
هوش مصنوعی: شمع سمبلی از درد و ناراحتی است و نمیتواند به تو نزدیک شود، چون در جام تو، شرابی به اندازه کافی نیست که حس عمیق آن را درک کنی.
هوش مصنوعی: دلت به روشنی حضور نرسد، تو که از همه چیز بیخبری، چراغی را که خودت خاموش کردهای، چرا نمیبینی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکباره عهد یار فراموش کردهای
دست مراد با که در آغوش کردهای
گفتی حدیث خصم نگیری به گوش و من
دیدم به چشم خویش که در گوش کردهای
ای دل اگر ز دست برفتی غریب نیست
[...]
ما را چو عهد خویش فراموش کردهای
گویا حدیث مدعیان گوش کردهای
بر روی زهره خط غلامی کشیدهای
چون تار طره زیب بناگوش کردهای
تا قلب عاشقان شکند لشکر غمت
[...]
با زهر چشم خنده همآغوش کردهای
بادام تلخ را چه شکرپوش کردهای؟
داریم چون قبا سربندت هزار جا
ما را چه ناامید ز آغوش کردهای؟
تا چشم را به هم زدهای، از سپاه ناز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.