گنجور

 
بیدل دهلوی

از نام اگر نگذری، از ننگ برون‌آ

ای نکهتِ گل، اندکی از رنگ برون‌آ

عالم همه از بال پری آینه دارد

گو شیشه نمودار شو و سنگ برون‌آ

زین عرصهٔ اضداد مکش ننگ فسردن

گیرم همه تن صلح شوی جنگ برون‌آ

تا شهرت واماندگی‌ات هرزه نباشد

یک آبله‌وار از قدم لنگ برون‌آ

آب رخ گلزار وفا وقف گدازی‌ست

خونی به جگر جمع‌کن و رنگ برون‌آ

تا شیشه نه‌ای، سنگ نشسته‌ست به راهت

از خویش تهی شو، ز دل تنگ برون‌آ

یک لغزش پا جادهٔ توفیق طلب‌کن

از زحمت چندین ره و فرسنگ برون‌آ

وحشتکدهٔ ما و منت گرد خرامی است

زین پرده چه گویم به چه آهنگ برون‌آ

افسردگیی نیست به اوهام تعلق

هرچند شرر نیستی از سنگ برون‌آ

در نالهٔ خا‌مُش‌نفسان مصلحتی هست

ای صافی مطلب نفسی زنگ برون‌آ

زندانی اندوه تعلق نتوان بود

بیدل دلت از هرچه شود تنگ برون آ

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه