گنجور

 
بیدل دهلوی

در جنون جوش سویدا تنگ دارد جای من

چشم آهو سایه افکنده‌ست بر صحرای من

از هوا پروردگان نوبهار وحشتم

چون سحر از یکدگر پاشیدن است اجزای من

ناتوانیهای موجم کم نمی‌باید گرفت

رو به ناخن می‌کند بحر از تپیدنهای من

یکسر مویم تهی ازگریه نتوان یافتن

چشمی و ‌اشکی است همچون شمع‌ سر تا پای من

گاه اشک یأس وگاهی ناله عریان می‌شود

خلعت دل در چه‌کوتاهی ‌ست بر بالای من

شبنم وحشت‌کمین الفت‌پرست رنگ نیست

چشمکی دارد پری درکسوت مینای من

بسکه جولانگاه شوقم اضطراب آلوده است

جاده یکسر موج سیلابست در صحرای من

سایه در دشتی‌که صد محمل تمنا می‌کشد

می‌روم از خویش و امیدی ندارم وای من

سیر دیر و کعبه جز آوارگیهایم نخواست

شد هواگیر از فشار این مکانها جای من

بی‌رخت آیینهٔ نشو و نماگم‌کرد و سوخت

چون نگه در پردهٔ شب‌، روز ناپیدای من

سرکشیدنهای اشکم‌، غافل از عجزم مباش

آستان سجده می‌آراید استغنای من

غوطه درآتش زدم چون شمع و داغی یافتم

این‌ گهر بوده‌ست بیدل حاصل دریای من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من

از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من

نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم

کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من

دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مولانا

پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من

غمگسار و همنشین و مونس شب‌های من

ای شنیده وقت و بی‌وقت از وجودم ناله‌ها

ای فکنده آتشی در جمله اجزای من

در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی

[...]

نسیمی

آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من

ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من

آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع

کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من

اتحاد عین و غین عالم سر حروف

[...]

حسین خوارزمی

ماه من چون آگهی از ناله شب‌های من

رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من

زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل

سوختم پروانه وار و نیستت پروای من

گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا

[...]

محتشم کاشانی

با وجود وصل شد زندان حرمان جای من

برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من

باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد

دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من

سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه