گنجور

 
بیدل دهلوی

آن عجز شهیدم‌ که به صد رنگ تپیدن

خونم نزند دست به دامان چکیدن

بی وضع رضا بهره ز هستی نتوان برد

از خاک‌ که چیده‌ست‌ گهر جز به خمیدن

دندان طمع تیز مکن بر هوس ‌گنج

از مو‌ج چه حرفست لب بحرگزیدن

وحشت نسبان درگرو خانه نباشند

مانع نشود چشم‌، نگه را ز رمیدن

از دل به خیال آنهمه مغرور مباشید

تاکی‌گل عکس از چمن آینه چیدن

هر جاست سری نیست‌گریزش زگریبان

در چاه میفتید ز رفعت طلبیدن

تاکی چو نگه در هوس‌آباد تخیل

یک رشتهٔ موهوم به صد رنگ تنیدن

سر رشتهٔ وصلش زکف جهد برون‌ست

کس پیش ره عمر نگیرد به دویدن

طاووس من و داغ فسردن چه‌ خیالست

بر بال وپرم دوخته صد چشم پریدن

کس مانع جولان ره عجز نگردد

نتوان قدم سایه به ‌شمشیر بریدن

آن فاخته‌ام‌ کز تپش سعی جنونم

از طوق چو زنجیر توان ناله شنیدن

گر نشئهٔ نیرنگ تماشای تو این است

از حیرت آیینه توان باده کشیدن

حیرت به دلم جرات انداز تپش سوخت

چون‌گوهر ازین قطره چکیده‌ست چکیدن

ابنای زمان منفعل چین جبین‌اند

بیدل ثمر عطسه دهد سرکه چشیدن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

از یار بریدن بسزا وار گزیدن

مستم ز بنفشه بسمن برگ گزیدن

چون سیم کشیده شده مویم بجوانی

از راز نهان کردن و اندیشه کشیدن

از بسکه سخندانم هر گونه بگویم

[...]

سنایی

جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن

کز زلف بیاموخته‌ای پرده دریدن

فریادرس او را که به دام تو درافتاد

یا نیست ترامذهب فریاد رسیدن

ما صبر گزیدیم به دام تو که در دام

[...]

مولانا

با روی تو کفر است به معنی نگریدن

یا باغ صفا را به یکی تره خریدن

با پر تو مرغان ضمیر دل ما را

در جنت فردوس حرام است پریدن

اندر فلک عشق هر آن مه که بتابد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

گر باز میسّر شودم رویِ تو دیدن

جان پیش کشم تا به کی از جور کشیدن

طاقت برسیده‌ست ز طوفانِ فراقم

فریاد ز من وز تو به فریاد رسیدن

بر من چه ملامت اگرم طاقتِ آن نیست

[...]

جلال عضد

امروز درین شهر هر آن دل که شود گم

در حلقه گیسوی تو باید طلبیدن

چون سرو ثبات قدمی گیر که رشته ست

چون بلبل ازین شاخ بدان شاخ پریدن

باید قدمی بر سر هستی زدن اوّل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه