گنجور

 
بیدل دهلوی

می‌خورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما

جوهر تیغ بود خار و خس بیشهٔ ما

بس که چون شمع به غم نشو و نما یافته‌ایم

شعله را موج طراوت شمرد ریشهٔ ما

سختی دهر ز صبر دل ما زنهاری‌ست

آب شد طاقت سنگ از جگر شیشهٔ ما

قد خم‌گشته همان ناخن فرهاد غم است

سعی بیجاست به جز جان‌کنی ازتیشهٔ ما

شغل رسوایی و مستوری احوال بلاست

کاش آرایش بازار دهد پیشهٔ ما

شور زنجیر جنون از نفس ما پیداست

نکهت زلف‌ که پیچیده بر اندیشهٔ ما

چشم امید نداریم ز کشت دگران

دل ما دانهٔ ما، نالهٔ ما، ریشهٔ ما

خامشی‌ها سبق مکتب بیتابی نیست

یک قلم ناله بود مشق نی پیشهٔ ما

نشئهٔ مشرب بیرنگی ازآن صافترست

که شود موج پری درّد ته شیشهٔ ما

بیدل از فطرت ما قصر معانی‌ست بلند

پایه دارد سخن از کرسی اندیشهٔ ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظیری نیشابوری

به بریدن نرود ذوق تو ز اندیشه ما

سال ها پنجه به هم داده رگ و ریشه ما

اصل ما آب ز سرچشمه تحقیق خورد

گل تسلیم و رضا آورد اندیشه ما

می منصور که در جوش ز خامی ها بود

[...]

صائب تبریزی

تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟

که رگ ابر بهارست رگ و ریشه ما

کوه قاف از سپرانداختگان است اینجا

که دگر تیغ شود پیش دم تیشه ما؟

پایکوبان به سردار رود خود حلاج

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
طغرای مشهدی

پیش هر باد، ز بی برگی خود می نالد

در غم بند زبان نیست نی بیشه ما

پیش ازان کز عدم آید خبر لشکر نور

زنگ صف بست در آیینه اندیشه ما

اسیر شهرستانی

شیشه بر خاره به صد رنگ زدن پیشه ما

بیستون معدن الماس و جگر تیشه ما

از گل ناله زنجیر به بار آمده ایم

مگر ابریشم این ساز بود ریشه ما

گردش چشم تو صیادی دیگر دارد

[...]

سیدای نسفی

نیست آزار کسی در دل غم پیشه ما

جوی شیر است روان از دهن شیشه ما

خسرو عشق اگر بر سر انصاف آید

خون فرهاد ز شیرین طلبد تیشه ما

ما نهالیم که پرورده باغ دگریم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه