صفا گل کردهای تا کی غبار رنگ نشکستن
تحیر دارد از مینا طلسم سنگ نشکستن
به این عجزی که ساز توست از وضع ادب مگذر
به دامن از حیا دور است پای لنگ نشکستن
کفی خاکی و افسون نفس داده است بر بادت
کلاه ناز تا کی بر چنین اورنگ نشکستن
امل چون ریشه در خاکم نداد آرام سحر است این
به منزل خفتن و گرد ره و فرسنگ نشکستن
به وهم ای کاش میکردم علاج بی دماغیها
رسا شد نشئهٔ یاس از خمار بنگ نشکستن
نگردد هیچکس یارب ستم فرسای خودداری
درین کهسار دارد نوحه بر هر سنگ نشکستن
درین گلشن که وحشت دست در آغوش گل دارد
چرا چون غنچه دامان تو گیرد تنگ نشکستن
به جام عیش امکان عمرها شد سنگ میبارد
تو هم زین عالمی تا چند خواهی رنگ نشکستن
سلامت از دل افسرده خونها میخورد بیدل
ندامت میکشد زین ساز بی آهنک نشکستن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات عمیق و ناامیدی از دست رفتن زیباییها و عشق میپردازد. شاعر به غبار رنگ و پای لنگ اشاره دارد که نشاندهنده ناتوانی و کهنگی است. او از وضعیت خود و روزگارش گلایه دارد و تأکید میکند که در این دنیای پر از درد و حسرت، امید و آرامش به راحتی حاصل نمیشود. در این گلشن پر از وحشت و سکوت، اشعار به تنهایی و فقدان عاطفی اشاره دارند و شاعر با بیان عواطفش، به نوعی از ناتوانی در درمان دردهای خود رنج میبرد. در نهایت، او از طبیعت و از دنیا میپرسد که چرا این زخمها و احساسات منفی به گونهای ادامه دارد.
هوش مصنوعی: شما تا کی میخواهید در زیبایی و دلربایی باقی بمانید؟ دیگر زمان آن رسیده که از حیرت و تردید بگذرید و به واقعیت زندگی بپردازید. زیبایی شما مانند میناست که در برابر سختیها و چالشها ماندگاری دارد، اما باید این غبار تردید را کنار بگذارید و به روشنایی و وضوح دست پیدا کنید.
هوش مصنوعی: به این سختی که به تو وابسته است، از آداب و رسوم گذر نکن، چون این کار از حیا به دور است و پای لنگ را نمیشکند.
هوش مصنوعی: تو تنها یک موجود خاکی هستی و نفس تو تو را فریفته است که بر سر خود کلاهی ناز بگذاری. اما تا کی میخواهی بر این تخت و جایگاه فریبنده بمانی و نشکنی؟
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه ریشهام در خاک نروییده، نمیتوانم در آرامش و سکوت صبحگاه استراحت کنم. خوابیدن در منزل و پیمودن مسافتها برایم بیمعناست.
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستم درد بیحوصلگی را درمان کنم، زیرا نشئه و حالت طبیعی از خماری و غم و اندوه به اندازهای قوی شده که نمیتوان آن را شکست.
هوش مصنوعی: هیچکس نباید در این کوهسار به ستمگری خود ادامه دهد، زیرا در هر گوشهای از این زمین، ناله و فریاد کسانی که به ظلم مبتلا شدهاند، به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: در این باغی که ترس و تنهایی در آغوش گلها جای دارد، چگونه است که غنچه به تو نزدیک میشود و از فشردن خود دست نمیکشد؟
هوش مصنوعی: در دنیای شادی و زندگی، زمان به گونهای نامساعد پیش میرود و مشکلات مانند باران بر سر ما میبارند. تو نیز در این دنیا، تا چه زمانی میخواهی فقط ظاهر را حفظ کنی و از حقیقت و عمق وجود خود غافل باشی؟
هوش مصنوعی: دل افسرده و بیمار، به راز و نیاز و درد و رنج میپردازد و در عوض، این احساس عمیق به او زندگی و قوت میبخشد. بیدل در این حال، حسرت میخورد که چرا از این ساز بیصدا نمیتوانند جدا شوند و احساس شکست نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.