گنجور

 
بیدل دهلوی

غرور خودنمایی تا کنیم از یکدگر پنهان

چو شمع‌ کشته در نقش قدم‌ کردیم سر پنهان

چو یاقوت از فسون اعتبار ما چه می‌پرسی

ز پاس آبرو داریم آتش در جگر پنهان

بنازم سبزهٔ خطی‌ که از سیر سواد او

نگه در سرمه می‌گردد چو مژگان تاکمر پنهان

چه فیض است این که در اندیشهٔ شیرینی نامش

چو مغزپسته می‌گردد زبانها در شکر پنهان

خیالش آنقدر پیچیده است اجزای امکان را

که دارد سنگ هم در دل چراغان شرر پنهان

همه آگاهی است اینجا تو ترک وهم و غفلت‌ کن

چو شب از پیش برخیزد نمی‌ماند سحر پنهان

مجو نفع از نکوکاری‌ که با بدگوهر آمیزد

گوارا نیست آن آبی‌که شد در نیشتر پنهان

گر از خواب‌ گران چون شمع برخیزی شود روشن

که در بند گریبانت چه مقدار است سر پنهان

به وصل آیینهٔ نازم به هجران پردهٔ رازم

به حسنی عشق می‌بازم اگر پیدا و گر پنهان

توان خواند از عرقهای خجالت سرنوشت من

درین یک صفحه پیشانی‌ست چندین چشم تر پنهان

گشادی هست در معنی به جیب هر گره بیدل

نمی‌باشد درون بیضه غیر از بال و پر پنهان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصر بخارایی

لبت در نقطهٔ موهوم چون می در شکر پنهان

میانت می‌شود چون موی در بند کمر پنهان

چو خورشید رخت یک ذره پیدا نیست در چشم

ضرورت با خیال تو همی‌بازم نظر پنهان

ز دردت بی‌خبر گشتم، خبر چون گویم از دردت

[...]

امیر شاهی

مرا چشمی است از لعل تو در خون جگر پنهان

سری بر آستانت گشته اندر خاک در پنهان

به روی لاله‌گون یک ره به گلگشت چمن رفتی

ز شرم عارضت گل گشت تا سال دگر پنهان

مرا چون آشکارا می‌رود خون دل از دیده

[...]

بابافغانی

تو رفتی از نظر اما نمیماند اثر پنهان

حقیقت کار خواهد کرد اگر پیدا اگر پنهان

هلالی جغتایی

منم، چون غنچه، در خوناب زان گل برگ تر پنهان

دلم صد پاره و هر پاره در خون جگر پنهان

تماشای رخش، در دیده خوابی بود، پنداری

که من تا چشم وا کردم شد از پیش نظر پنهان

طبیبا، داغهای سینه را صد بار مرهم نه

[...]

صائب تبریزی

ز بی دردی نمی سازم به صندل دردسر پنهان

که سازم درد را از قدردانی از نظر پنهان

همان خون می چکد از شکوه دوری ز منقارش

اگر گردد چو مغز پسته طوطی در شکر پنهان

مگر از خانه آمد دلبر شبگرد من بیرون؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه