گنجور

 
بیدل دهلوی

عمری‌ست به‌صحرای طلب عجز دراییم

چون اشک روانیم و همان آبله پاییم

از حیرت قانون نفس هیچ مپرسید

در رشتهٔ سازی که نداریم صداییم

تحقیق در آیینهٔ ما شبهه فروش‌ست

از بسکه سرابیم چنین دور نماییم

چون نخل علاج هوس ما نتوان‌ کرد

چندانکه رود پای به‌ گل سر به هواییم

بی ساز دویی جلوهٔ تحقیق نهان بود

امروز در آیینه نمودند که ماییم

از خویش برون نیست چو گردون سفر ما

سرگشتهٔ شوقیم مپرسید کجاییم

وسعتکدهٔ عالم حیرت اگر این است

از خانهٔ آیینه محال است بر آییم

شور دو جهان آینه دار نفس ماست

نی فتنه نه توفان نه قیامت‌، چه بلاییم

پرواز سعادت چقدر سر خوش نازست

عالم قفس ظلمت و ما بال هماییم

دریا نتوان در گره قطره نمودن

ای ساده دلان ما هم از این آینه‌هاییم

بیدل به نشانی ز یقین راه نبردیم

شرمنده‌تر از کجروی تیر خطاییم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
میبدی

مائیم عیاران و عیاران مائیم

بر دیده مشتری قدم می‌سائیم‌

جهان ملک خاتون

سرگشته در این عرصه ایام چو ماییم

فرزین صفت ای شاه به کوی تو گداییم

دردیست مرا در دل بیچاره و عمریست

تا از رخ جان پرورت ای دوست جداییم

هستی تو طبیب دل پردرد ضعیفم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

ما عاشق و مستیم و طلبکار خدائیم

ما باده پرستیم و از این خلق جدائیم

بر طور وجودیم چو موسی شده ازدست

بی پا و سر آشفته و جویای لقائیم

روحیم که در جسم نباشد که نباشیم

[...]

جامی

خیزید حریفان که به میخانه درآییم

سلخ رمضان است به می روزه گشاییم

درد سرتسبیح و تراویح شد آخر

گلبانگ زنان رخ به در میکده ساییم

هر زنگ که از صوم ریا آینه دل

[...]

اسیری لاهیجی

ما عاشق دیوانه و سرمست لقائیم

نه زاهد سالوسی و نه شیخ مرائیم

نه عاقل و هشیار نه دیوانه و مستیم

حیران جمال رخ بیچون و چرائیم

مست می وصلیم و نه مخمور فراقیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه