تا خامهوار خود را از سعی وا نداریم
مژگان قدم شمار است هر چند پا نداریم
ناموس بی نیازی مهر لب سوالست
کم نیست حاجت اما طبع گدا نداریم
بر ما نفس ستم کرد کز عافیت بر آورد
چون بویگل به هر رنگ تاب هوا نداریم
باید چو موج گوهر آسوده خاک گشتن
در ساحلیم اما غیر آشنا نداریم
زین خاکدان چه لازم بر خاستن به منت
ای سایه خواب مفتست ماهم عصا نداریم
عنقا دماغ امنیم درکنج بینشانی
فردوس هم ندارد جاییکه ما نداریم
مهمانسرای دنیا خوان گستر نفاق است
بر هم خوریم یاران دیگر غذا نداریم
در گوش ما مخوانید افسانهٔ اقامت
خواب بهار رنگیم پا در حنا نداریم
نیرنگ وهم ما را مغرور ما و من کرد
گر هوش در گشاید کس در سرا نداریم
ناقدردان رازیم از بی تأملیها
عریانی آنقدر نیست بند قبا نداریم
آیینه گرم دارد هنگامهٔ فضولی
آن جلوه بینقاب است یا ما حیا نداریم
زین تنگییکه دارد بیدل بساط امکان
ناگشته خالی از خویش امید جا نداریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و غمگینی است که شاعر از زندگی و ناتوانیهای خود تجربه میکند. او به نداشتن قدرت و امکانات اشاره میکند و میگوید که علیرغم نیازهای بسیار، توانایی برآوردن آنها را ندارد. شاعر به این نکته میپردازد که در دنیای پر از نفاق و فریب، دوستی و همدلی کمیاب است و خود را در وضعیتی از تنهایی و فقدان میبیند. همچنین او به ناتوانی در تغییر وضعیت و عدم امید به آینده اشاره میکند، و نهایتاً مشخص میکند که در این مسیر، حتی زیبایی و شادیها نیز برای او دور از دسترس هستند. شعر به نوعی نقدی به شرایط انسانی و اجتماعی است که در آن زندگی میکنیم.
هوش مصنوعی: ما باید همچنان تلاش کنیم و از کوشش دست نکشیم، چرا که حتی اگر قدمی به جلو نگذاریم، چشمهایمان در شمارش پیش رفتن هستند و به ما کمک میکنند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که ما به خاطر بینیازیامان، دربارهی عشق و محبت، چیزی نمیپرسیم. اگرچه نیازها و خواستههایی داریم، اما ذات و شخصیت ما به گونهای است که نمیتوانیم مثل افراد نیازمند، درخواست کنیم و از دیگران چیزی بخواهیم.
هوش مصنوعی: نفس ما به شدت تحت فشار قرار گرفته و از آرامش دور مانده است. ما مانند گلی هستیم که در میان هوای نامساعد هیچ تاب و توانایی برای ادامه حیات نداریم.
هوش مصنوعی: باید مانند امواج دریا به آرامی به خاک بازگردیم، اما در این سفر تنها با کسانی آشنا خواهیم بود که از قبل میشناسیم.
هوش مصنوعی: از این دنیای خاکی چه نیازی به برخاستن است؟ ای سایه، خواب ما بیملاک است و ما عصایی برای راه رفتن نداریم.
هوش مصنوعی: پرندهای افسانهای وجود ندارد که در جایی از بهشت باشد که ما در آنجا نتوانیم حضور داشته باشیم.
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک مهمانسرای بزرگ است که در آن سفرهای برای نفاق و دو رویی گسترده شده است. اگر ما به اختلافات و دوگانگیها دامن بزنیم، ارتباطمان با دیگران خدشهدار میشود و در نهایت، دیگر غذایی برای پذیرایی از یاران نخواهیم داشت.
هوش مصنوعی: در گوش ما داستان خواب بهار را نخوانید، چون ما رنگ و لعابی داریم و نمیخواهیم در محدودیتها قرار بگیریم.
هوش مصنوعی: فریب و توهم ما را به خود مغرور کرده است و اگر کسی به حقیقت فکر کند، در هیچ چیزی از ما خبری نیست.
هوش مصنوعی: ما از ناپسندیدن بعضی چیزها آگاهیم، اما نمیتوانیم به سادگی از آنها بگذریم. به اندازهای عریانی و آشکاری وجود ندارد که بخواهیم بیتوجهی کنیم و از آنها دور شویم. ما هنوز در قید و بندهایی هستیم که نمیگذارند آزاد شویم.
هوش مصنوعی: آیینه به شدت تحت تأثیر انگشتنمایی و فضولی است و نمایی واضح و بدون پرده دارد، یا شاید این ما هستیم که خجالت را نمیشناسیم.
هوش مصنوعی: بیدل از احساس تنگنایی سخن میگوید که در دنیای امکان وجود دارد و اعتقاد دارد که در چنین فضایی، امید و آرزوها جایی برای تحقق ندارند. در این وضعیت دشوار، او به چالشهای موجود اشاره میکند و میگوید که دیگر نمیتوان به چیزی دل بست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.