سر خوش آن نرگس مستانهایم
ما گدایان در میخانهایم
قید دل ما را امل فرسود کرد
در کمند ریشهٔ این دانهایم
شغل سر چنگ حوادث مفت ماست
زلف بیداد آشنای شانهایم
چون سحر جیبی که ما وا کردهایم
خندهٔ بیمطلب دیوانهایم
بی چراغ از ما که مییابد سراغ
خانهٔ گم کردهٔ پروانهایم
اسم ما تهمتکش وصف است و بس
گر پر و خالی همین پیمانهایم
بت پرستی باعث ایجاد ماست
برهمن زادان این بتخانهایم
گر نفس سرمایهٔ این فرصت است
آشنا تا گفتهای بیگانهایم
ما و من پر سحر کار افتاده است
هر چه میگوییم هست اما نهایم
بیدل از وهم جنون سامان مپرس
گنج ناپیدا و ما ویرانهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حال و روز خود میپردازد. او خود را بخشی از جمع گدایان میداند که در میخانه زندگی میکنند و به عشق و زیبایی میپردازند. دل او به خاطر آرزوها و ناامیدیها فرسوده شده و او را در کمند مشکلات گرفتار کرده است. شاعر به دشواریهای زندگی و حوادثی که بر او میگذرد اشاره میکند و از احساسات و تجربیات درونیاش سخن میگوید. او به نوعی از خود بیگانگی و نبود هویت واقعی صحبت کرده و در نهایت، به حالت پریشان فکری و ویرانی خود اعتراف میکند. اشعارش پر از تصاویری از عشق و جنون است و نشاندهندهی جستوجوی گنجی ناپیدا در زندگی است.
هوش مصنوعی: ما همچون نرگسهای شاداب و مستانهایم و در این میخانه به دور از دنیا، گدای عشق و خوشی هستیم.
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر آرزوی زندگی بیپروا و ساده، آسیب دیده است و ما به شدت به ریشههای خود وابستهایم.
هوش مصنوعی: ما در چنگال مشکلات و حوادث زندگی گرفتاریم و به نوعی در این وضعیت، همانند زلفهای پیچیدهای هستیم که در برابر آشنا بودن با غم و درد به هم میپیچند.
هوش مصنوعی: هنگام صبح، ما در حال برقراری ارتباطی هستیم که بیهدف و بیدلیل به نظر میرسد، مانند خندهٔ یک دیوانه.
هوش مصنوعی: ما در تاریکی زندگی مانند پروانهای هستیم که راه خانهاش را گم کرده و هیچکس نمیتواند ما را پیدا کند.
هوش مصنوعی: ما تنها به خاطر ناممان تهمت میزنند و هیچ چیز دیگری نیستیم. اگر درست دقت کنید، ما تنها در حد ظرفی پر یا خالی هستیم.
هوش مصنوعی: پرستش بت موجب شده که ما به قهری برهمن زادان تبدیل شویم، اینجا کانون پرستش بتهاست.
هوش مصنوعی: اگر نفس و روح ما سرمایهی این فرصت است، پس باید آشنا و صمیمی باشیم وگرنه در نهایت خود را بیگانه و دور از هم خواهیم یافت.
هوش مصنوعی: ما دچار جادو و وسوسهای هستیم و هر چه که میگوییم، به ظاهر وجود دارد، اما در حقیقت، ما وجود نداریم.
هوش مصنوعی: از یکی از مضامین شاعری پرسیدهام که در حالتی از جنون قرار دارد. او به من میگوید که نپرس از من چه وضعیتی دارم، زیرا گنجی پنهان در دل دارم و من در عین حال، ویرانهای هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه خلق و چه جهان است، ای کریم؟
کز تو کس ر امی نبینم شرم و بیم
راست کردند این خران سوگند تو
پرکنی زینها کنون بیشک جحیم
وان بهشتی با فراخیی آسمان
[...]
سر برآور از گلیمت ای کریم
پس فرو کن پای بر قدر گلیم
وعدهها و لطفهای آن حکیم
کرد آن رنجور را آمن ز بیم
گرچه سیم و زر ز سنگ آید همی
در همه سنگی نباشد زر و سیم
بر همه عالم همیتابد سهیل
جایی انبان میکند جایی ادیم
عالمی در معرض امید و بیم
مانده در گرداب دریایی عظیم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.