دعوت تنزیه حسن بیمثالی میکنم
گر زنم آیینه صیقل خانه خالی میکنم
سجده ره همچون قدم آخر به جایی میبرد
پا گر از رفتار ماند جبهه مالی میکنم
پرتو مه هم برون هاله دارد گرد و من
گرد خود میگردم و ضبط حوالی میکنم
عمرها شد در شبستان تماشاگاه دهر
سیر این نه پرده فانوس خیالی میکنم
لاله وگل منتظر باشند و من همچون چنار
یک چراغان در بهار کهنه سالی میکنم
ننگم انجام غنا از فقر من پوشیده نیست
چینیام هر چند دل باشد سفالی میکنم
شرم دارد جرات من از ملایم طینتان
آتشمگر پنبه میبندد زگالی میکنم
پوچ بافیهای جا همگر شود موی دماغ
پشمهای کنده بسیار است قالی میکنم
میزنم مژگان به هم تا رنگ امکان بشکند
گاهگاهی اینقدر بیاعتدالی میکنم
زندگی لیلیست مجنونانه باید زیستن
تا دمی دارد نفس ناز غزالی میکنم
شمع در محمل نمیداند کجا باید نشست
در گداز خویش جای خویش خالی میکنم
پیریام بیدل به هر مو بست مضمون خمی
بعد از این ترتیب دیوان هلالی میکنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی است به تقدیر از احساسات عمیق و زیباییهای زندگی. شاعر از طریق نمادهایی مانند آیینه، سجده، گل، و شمع به ناپایداری زندگی و تلاش برای پیدا کردن زیبایی در آن اشاره میکند. او به تضاد میان فقر و غنا، شرم و جرات میپردازد و بیان میکند که زندگی باید با شور و شوق زیسته شود. در نهایت، شاعر به آگاهی از پیری و تغییر در دیوانگی زندگی پرداخته، تا جایی که به نوسانات عشق و وجود میپردازد. این شعر به نوعی نمایانگر سفر شعری و احساسی شاعر در دنیای پرستر و تنهایی است.
هوش مصنوعی: من با زیبایی بینظیر، دعوت به پاکی میکنم و اگر آیینهای را که نماد خودشناسی است، در خانهای خالی و بیروح قرار دهم، آن را صاف و درخشان میکنم.
هوش مصنوعی: سجده کردن مانند قدم آخر، انسان را به مقصدی میرساند؛ اما اگر رفتار آدمی خوب نباشد، دچار مشکلات و سختیها میشود.
هوش مصنوعی: نور ماه در اطرافش هالهای دارد و من نیز در دایرهی خودم میچرخم و اطرافم را بررسی میکنم.
هوش مصنوعی: سالها در مکانی که مشغول تماشای زندگی هستم، گذشته است و من اکنون به دنبال ایجاد تصاویری خیالی از آنچه که دیدهام، هستم.
هوش مصنوعی: گلها و لالهها باید منتظر بمانند و من مانند درخت چناری در بهار، یک جشن قدیمی را برگزار میکنم.
هوش مصنوعی: من از فقر خود به انجام کارهای ناپسند شرمندهام، هر چند که ظاهرم چون سفال ساده است، اما در دلم چینی و fragility وجود دارد.
هوش مصنوعی: جرات من از لطافت و نرمی شما خجالت میکشد. وقتی که به آتش نگاه میکنم، پنبه به آن میبندید و من گناهکار میشوم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم شعر را به زبان ساده توضیح دهم، میتوان گفت که: گاهی اوقات در زندگی تلاشها و دغدغههایی وجود دارد که به نظر بیفایده میآیند و مانند باقی ماندن چند تار موی ناچیز در بین پشمهای بافته شده به نظر میرسند. اما من همچنان بر این باورم که میتوانم با این چالشها کنار بیایم و کارهای ارزشمندی انجام دهم.
هوش مصنوعی: من با چشمانم بازی میکنم و آنها را به هم میزنم تا دنیای ممکنات را بشکنم. اینقدر گاهی بینظم و بیقراری میکنم.
هوش مصنوعی: زندگی شبیه داستان عشق لیلی و مجنون است و باید با عشقی دیوانهوار زندگی کرد. تا وقتی که فرصت هست، باید از هر لحظه لذت برد و مانند غزالی زیبا و ناز به زندگی نگاه کرد.
هوش مصنوعی: شمع در جایی که قرار دارد نمیداند کجا باید بنشیند و در حالی که در حال ذوب شدن است، جای خود را خالی میکند.
هوش مصنوعی: من پیر شدهام و به همه موهای زندگیام درد دل میکنم؛ از حالا به بعد، شعرهایم را به گونهای مانند هلالی تنظیم میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.