نمیباشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم
زهستی تا عدم پیچیده است آواز زنجیرم
چو خاکستر شوم، داغم به مرهم آشنا گردد
گداز خویش دارد چون تب اخگر تباشیرم
جبین از آستان سینه صافان برنمیدارم
چو حیرت آب این آیینهها کردهست تسخیرم
چرا صیاد چیند دامن ناز از غبار من
که چون آبگهر رنگی ندارد خون نخجیرم
دم پیری سواد ناامیدی کردهام روشن
غبار زندگی چون مو نمودارست ازین شیرم
ببینم تا کجا تسکین رسد آخر به فریادم
درین محفل نفس عمریست از دل میکشد تیرم
غباری هم ز من پیدا نشد در عرصهٔ امکان
جهان آیینه و من مردهٔ یک آه تاثیرم
فلک صد سال میباید که خم بر گردنم بندد
به این فرصت که تا سر در گریبان بردهام سیرم
ز بس دارد دماغ همتم ننگ گرفتنها
اگرتا حشر گم باشم سراغ خود نمیگیرم
دم عیسی سحر در آستین کلک نقاشی
که پرواز نفس دارد به یادش رنگ تصویرم
فنای جسم میگوبند حشری درکمین دارد
خجالت مزد ناکامی به مردن هم نمیمیرم
تب و تاب نفس صید کشاکش داردم بیدل
گرفتارم نمیدانم به دست کیست زنجیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و درونی شاعر است که درگیر تضادهای زندگی و احساس تنهایی و ناامیدی خود است. شاعر به تصاویر طبیعت و عواطف انسانی اشاره میکند، از جمله احساس سنگینی و زنجیرهایی که او را به بند کشیدهاند. او به ناامیدی و فراق از امیدها اشاره کرده و تصوری از فنا و نابودی جسم و روح خود دارد. در نهایت، شاعر به جستجوی تسکین و آرامش میپردازد و در عین حال از گیر کردن در جهانی که به نظرش آینهای خالی و بیمعناست، ابراز ناراحتی میکند. این شعری است درباره ناتوانی در فرار از سرنوشت و جستجوی معنایی در میان زنجیرهای زندگی.
هوش مصنوعی: هیچ لحظهای از آهنگ تسخیر و جذبهام خالی نیست، چون زندگی من تا عمق عدم به صدای زنجیرم گره خورده است.
هوش مصنوعی: وقتی که به خاکستر تبدیل شوم، درد من به کسی که با آن آشناست تسکین مییابد. حالتی از شعله و گرما دارم که همچون تب میسوزاند.
هوش مصنوعی: من پیشانیام را از در سینهی پاکان برنمیدارم، زیرا حیرت ناشی از این آینهها مرا تسخیر کرده است.
هوش مصنوعی: چرا صیاد دامن زیبای من را از غبار پر کند، در حالی که خون شکارم رنگی ندارد و مثل آبگهر پاک و بیپیرایه است؟
هوش مصنوعی: در دوران پیری، ناامیدیام به روشنی آشکار شده است و غبار زندگی مانند موهای سفید بر سرم نمایان شده است.
هوش مصنوعی: میخواهم ببینم تا کجا میتوانم در این محفل از درد و فریاد خود راحت شوم؛ چرا که عمر من به شدت تحت فشار است و هر روز حس میکنم که همچون تیر از دل میکشد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که در دنیای واقعی، نشانهای از من و وجودم پیدا نمیشود، به گونهای که فقط یک آه عمیق از من باقی مانده است و در حقیقت، من مثل یک مرده به نظر میرسم. دنیا مانند آینهای است که هیچ اثری از من نشان نمیدهد.
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک دور باطل است که سالها به طول خواهد انجامید تا به من اجازه دهد که سرم را از درد و غم پنهان کنم و کمی به آزادی و آرامش فکر کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه اراده و کوشش من بسیار قوی است، حتی اگر تا روز قیامت هم گم باشم، از خودم غافل نمیشوم و خودم را فراموش نمیکنم.
هوش مصنوعی: دم عیسی سحر در آستین کلک نقاشی به معنای لحظهای از جادوی زندگی است که در آن نقاش با قدرت و هنرش، تصاویری زنده و روحدار را به تصویر میکشد. در اینجا، روح و نفس تصویر به یاد عیسی مسیح به پرواز درمیآید و در واقع نشاندهنده تأثیر عمیق هنر و الهام بخشی آن بر زندگی و احساسات انسانهاست.
هوش مصنوعی: جسم من در حال فروپاشی است و موجودات زندهای که دور و برم هستند، در حال تماشا و نظارت بر من هستند. احساس شرم از شکست به دست خودم باعث شده که حتی مرگ هم نخواهم.
هوش مصنوعی: من در حالتی پر از هیجان و اضطراب هستم، در حالیکه درون من یک کشمکش وجود دارد. بیدل، من در این وضعیت گرفتار شدهام و نمیدانم چه کسی مرا به این زنجیر بسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا ای سرو ناز من روان تا در برت گیرم
گهی دست تو را گیرم گهی در پای تو میرم
اگر کامم به ناکامی رسانی از شب وصلم
به روز حشر برخیزم به حسرت دامنت گیرم
طبیب من چو دردم دید در دم گفت بیچاره
[...]
چو آنم دسترس نبود که روزی دامنش گیرم
روم باری به حسرت زیر بار توسنش میرم
من ار بار سفر می بندم از خاک درش باری
تو باش ای جان که خواهی از سگانش عذر تقصیرم
پس از مردن به خاکم گر زیارت آیی ای محرم
[...]
از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم
که چون برگ خزان دیده است روز دست تدبیرم
ز اقلیم اثر برگشتن آه من نمی داند
به عنقا می رساند نسبت خود را پرتیرم
اگر غافل به صید بیگناهی شست بگشایم
[...]
به دام دلبری افتاده ام گمگشته تدبیرم
سراپا وحشتم در کوی او آهوی تصویرم
ضعیفم بر تمنای دل خود بس نمی آیم
هوس دیوانه و باریکتر از موست زنجیرم
عصا از خانه ام ننهاده چون پرگار پا بیرون
[...]
چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم
که آواز پر طاووس میآید به زنجیرم
دلم یک ذره خالی نیست از عرض مثال من
بهارم هر کجا رنگیست مینازد به تصویرم
کتاب صلح کل ناز عبارت برنمیدارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.