گنجور

 
بیدل دهلوی

سحر کیفیت دیدار از ایینه پرسیدم

به حیرت رفت چندانی ‌که من هم محو‌ گر‌دیدم

به ذوق وحشتی از خود تهی‌ کردم جهانی را

جنون چندین نیستان‌ کاشت تا یک ناله دزدیدم

به عریانی خیالم ناز چندین پیرهن دارد

سواد فقر پرورده‌ست یکسر در شب عیدم

ز افسون نفس بر خود نبستم تهمت هستی

شعاعی رشته پیدا کرد بر خورشید پیچیدم

ندامت در خور گل ‌کردن آگاهی است اینجا

کف افسوس گردید آنقدر چشمی که مالیدم

نی این محفلم از ساز عیش من چه می‌پرسی

به صد حسرت لبی وا کردم اما ناله خندیدم

به شوخی ‌گردشی از چشم تصویرم نمی‌آید

که من در خانهٔ نقاش پیش از رنگ گردیدم

ز آتش‌ گل نکرد افسانهٔ یأس سپند من

تپیدن با دلم حرف وداعی داشت نالیدم

نه آهنگی ‌است نی سازم نه انجامی نه آغازم

به فهم خویش می‌نازم نمی‌دانم چه فهمیدم

اگر خود را تو می‌دانم و گر غیر تو می‌خوانم

به حکم عجز حیرانم چه تحقیق و چه تقلیدم

چراغ حسرت دیدار خاموشی نمی‌داند

تحیر ناله بود اما من بیهوش نشنیدم

ندانم سایهٔ سرو روان کیستم بیدل

به رنگی رفته‌ام از خود که پنداری خرامیدم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

بگفتم عذر با دلبر که بی‌گه بود و ترسیدم

جوابم داد کای زیرک بگاهت نیز هم دیدم

بگفتم ای پسندیده چو دیدی گیر نادیده

بگفت او ناپسندت را به لطف خود پسندیدم

بگفتم گرچه شد تقصیر دل هرگز نگردیده‌ست

[...]

محتشم کاشانی

به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم

کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم

گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی

به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدم

دلم زان آفت جان بود فارغ‌وز بلا ایمن

[...]

صائب تبریزی

زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم

جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم

مکش سر از ملامت گر سرافرازی طمع داری

که من چون شعله آتش ز زخم خار بالیدم

ازین سنگین دلان صائب چرا چون تیرنگریزم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

ز بس نومیدی، از امیدهای خویشتن دیدم

ز امیدی که هم در ناامیدی هست، نومیدم

بسان غنچه بودم تنگدل دایم ز خودسازی

چو گل، برداشتم از خویشتن تا دست، خندیدم

فزونی مینمود اول، بچشمم بیشتر، اما

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از واعظ قزوینی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه