به باغی که چون صبح خندیده بودم
ز هر برگ گل دامنی چیده بودم
به زاهد نگفتم ز درد محبت
که نشنیده بود آنچه من دیده بودم
چرا خط پرگار وحدت نباشم
به گرد دل خویش گردیده بودم
جنون میچکد از در و بام امکان
دماغ خیالی خراشیده بودم
اگر سبزه رستم و گر گل دمیدم
به مژگان نازت که خوابیده بودم
هنوزم همان جام ظرف محبت
نم اشک چندی تراویده بودم
شرر جلوهای کرد و شد داغ خجلت
به این رنگ من نیز نازیده بودم
قیامت غبار است صحرای الفت
من اینجا دمی چند نالیده بودم
ندزدیدم آخر تن از خاکساری
عبیری بر این جامه مالیده بودم
ادب نیست در راه او پا نهادن
اگر سر نمیبود لغزیده بودم
ندانم کجا رفتم از خویش بیدل
به یاد خرامی خرامیده بودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق و تجربیات شخصی خود در مورد عشق و محبت سخن میگوید. او به باغی اشاره میکند که با خوشحالی به آن نگاه کرده و از زیباییهای آن لذت برده است. شاعر از دردهای عشق صحبت میکند و تأکید میکند که نمیتواند مشکلات و رنجهای خود را با دیگران، به ویژه زاهدان، در میان بگذارد. او به احساس جنون و اشتیاقی که در دل دارد اشاره میکند و همچنین به یاد میآورد که هنوز تحت تأثیر عشق و محبت قرار دارد. در نهایت، شاعر به چالشهای راه عشق و احساس تنهایی و گمشدگی خود میپردازد و افکارش را در مورد هویت و سرنوشت بررسی میکند.
هوش مصنوعی: در باغی که صبح خوشحال و خندان بودم، از هر گل و برگ آن، دامن پر از گلچین کرده بودم.
هوش مصنوعی: به زاهد از درد عشق خود چیزی نگفتم، زیرا او تجربهای از آنچه من دیدهام نداشت.
هوش مصنوعی: چرا نتوانم به دور دل خودم مانند پرگار بچرخم و به وحدت و هماهنگی برسم؟
هوش مصنوعی: دیوانگی به گونهای از هر سو به در و دیوار این دنیا جاری است و من در ذهن خود افکار و خیالاتی را به هم میزنم که باعث زخمهایی بر روی آن شده است.
هوش مصنوعی: اگر رستمن سبزه میرویید و یا اینکه گلها در میآمدند، به خاطر ناز چشمانت که خوابیده بودم، همه این زیباییها را نادیده میگرفتم.
هوش مصنوعی: من هنوز همان ظرف محبت هستم که چند اشک از آن ریخته شده است.
هوش مصنوعی: آتش و زیبایی جلوهگری کردند و باعث شرم و خجالت من شدند، من نیز به همین رنگ و زیبایی افتخار میکردم.
هوش مصنوعی: روز قیامت، سرزمین احساس و دوست داشتن پر از اضطراب و تنهایی است. من در اینجا، لحظاتی را به زاری و غمگینی گذراندهام.
هوش مصنوعی: در نهایت، نتوانستم هویتم را از دنیا و مادیت جدا کنم؛ زیرا بر تنم نشانههایی از زاهدی و خاکساری وجود دارد که به این لباس مالیدهام.
هوش مصنوعی: اگر نمیدانستم و سرم به منبعی از دانش و آگاهی وصل نبود، در مسیر او پا نمیگذاشتم، زیرا ادب و آداب این راه را نمیشناختم و ممکن بود دچار لغزش شوم.
هوش مصنوعی: نمیدانم کجا رفتهام، اما در حالی که از خودم بیخبر بودم، به یاد کسی که به نرمی و زیبایی حرکت میکرد، مشغول جست و خیز بودم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سحرگه که بیدار گردیده بودم
صبوحی دو سه باده نوشیده بودم
شدم بامدادان بدانسان که دل را
کنم خوش که محمود ژولیده بودم
بتم ناگه آمد به پیش و ز دستم
[...]
شبی کز خیال توگل چیده بودم
هماغوش صد جلوه خوابیده بودم
چرا آبگوهر نباشد غبارم
به راه تو یک اشک غلتیده بودم
نهان از تو میباختم با تو عشقی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.