به یاد نرگس او هر طرف احرام میبندم
جرس وا میکنم از محمل و بادام میبندم
به قاصد تا کنم از حسرت دیدار ایمایی
به حیرت میروم آیینه بر پیغام میبندم
ز باغ زندگی هرکس غرور حاصلی دارد
به امید ثمر من هم خیال خام میبندم
چو صبح آزادیام پا لغز شبنم در نظر دارد
ز آغاز این تری بر جبههٔ انجام میبندم
نفس وارم درین ویرانه صیاد پشیمانی
ز چیدنها همان وا چیدنی بردام میبندم
گره در طبع نی منع عروج ناله است اینجا
به قدر نردبان بر خویش راه بام میبندم
جنون هرزه فکری از خمارم برنمیآرد
اگر پیچم به خود مضمون خط جام میبندم
درین ظلمت سرا تا راه پروازیکنم روشن
چو طاووس از عدم بر بال و پرگلجام میبندم
دم صبحم به شور ساز امکان برنمیآید
چو شب در سرمه میخوابم زبان عام میبندم
حیا از آبرو نگذشت و من از حرص دون همت
بر این یک قطره عمری شد پل ابرام میبندم
اگر این است بیدل جرات جولان شهرتها
نگین را همچو سنگ آخر به پای نام میبندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق، حسرت و تلاش برای رسیدن به آزادی و حقیقت زندگی است. شاعر به یاد نرگس، نماد عشق و زیبایی، در تلاش است که با ایجاد ارتباط و پیغامرسانی، از تنهایی و ندامت خود رهایی یابد. او به باغ زندگی اشاره میکند و بیان میکند که هر کس غروری دارد، اما او تنها امیدش به نظرات خام است. همچنین، شاعر به حس تلاش و جستجو برای روشنایی در دل تاریکی اشاره میکند و از موانع و سختیهایی که در این مسیر با آنها روبروست سخن میگوید. در انتها، او به این موضوع میپردازد که گاه باید با وجود مشکلات خود را به جلو براند و بر هویت خود افتخار کند.
هوش مصنوعی: به خاطر یاد نرگس او، در هر سو لباس احرام میپوشم، زنگها را از شتر میگیرم و بستههای بادام را آماده میکنم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به قاصدی اشاره میکند که پیغام عشق و حسرت دیدار را میبرد. او از شدت احساس و حسرت در حیرت به سر میبرد و به خاطر این احساس، حتی آیینه را به پیغام خود وصل میکند تا احوالش را بهتر نشان دهد.
هوش مصنوعی: هر فردی در باغ زندگیاش به نوعی از خودبزرگبینی و غرور دست مییابد. من هم به امید دستیابی به نتیجه دلخواه، به آیندهای بیپایه و اساس فکر میکنم.
هوش مصنوعی: صبحی که آزاد شوم، شبنمهای صبحگاهی در نظرم جلوه میکنند، و از همان آغاز این رطوبت، بر پیشانیام در انتهای کار، نشانهای میزنم.
هوش مصنوعی: من در این ویرانه، نفس میزنم و همچنان حسرت صیاد پشیمانی را دارم که از چیدنها بازداشته شده است. همین طور میخواهم دامم را بپندارم و آمادهام برای گرفتار کردن آنچه که میخواهم.
هوش مصنوعی: اگر در طبیعت من مشکلی وجود داشته باشد، نمیتوانم از عواطف و احساساتم به راحتی بالا بروم. بنابراین، با توجه به تواناییهایم، سعی میکنم حداکثر استفاده از فرصتها را بکنم تا به هدفم برسم.
هوش مصنوعی: دیوانگی ناشی از اندیشههای بیهدف، از حال ناسالم من نمیکاهد. اگر به خودم بپیچم و درون خودم غوطهور شوم، محتوای زیبای جام شراب را درک میکنم.
هوش مصنوعی: در این محیط تاریک، میخواهم راهی برای پرواز پیدا کنم و مانند طاووس، از هیچ به زیبایی تبدیل شوم. برای این کار، بر تنم زینتهای گلین میزنم.
هوش مصنوعی: در صبح، احساس شوق و شادی فراوانی دارم، اما این احساس هیچگاه به واقعیت نمیرسد. چون در شب به خواب عمیقی فرو میروم و در آن زمان، هر چیزی را که ممکن است خوشحالم کند، فراموش میکنم.
هوش مصنوعی: حیا نمیگذارد آبرویم خراب شود و من به خاطر حرص و آز خود، برای این یک قطره آب، عمری است که درگیر مشکلات شدهام و سعی میکنم پلهای پشت سرم را نسازم.
هوش مصنوعی: اگر اینگونه است، بیدل، من با جرات به اوج شهرتها میروم و مانند سنگی در انتهای زنجیر نامم را به آن میبندم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.