سحر ز شرم رخت مطلعی به تاب رساندم
زمین خانهٔ خورشید را به آب رساندم
به یک قدح به در آوردم از هزار حجابش
تبسم سحری گفتم آفتاب رساندم
رهی به نقطهٔ موهوم بردم از خط هستی
جریدهای که ندارم به انتخاب رساندم
تلاش راحتم این بس که با کمال ضعیفی
چو شمع یک مژه تا نقش پا به خواب رساندم
پیام ملک یقینم نداشت قاصد دیگر
چو عکس از آینه برگشتم و جواب رساندم
به یک حدیث که خواندم ز شبههزار تعین
به گوش هر دو جهان آیه ی عذاب رساندم
صفای جوهر معنی نداشت غیر ندامت
مرا نشاند در آتش به هر مآب رساندم
چو شمع آن سوی خاکسترم نبود تسلی
دماغ سوخته آخر به ماهتاب رساندم
به سعی فطرت معذور بیش اپن چه گشاید
نگاهی از مژهٔ بسته تا نقاب رساندم
شب چراغ خموش انتظار صبح ندارد
دعای خود به دعاهای مستجاب رساندم
به عشق نسبت عجزم درست کرد تخیل
سری نداشتم اما به آن رکاب رساندم
خطی ز مشق یقین گل نکرد از من بیدل
چو حرف شبهه، خراشی به هر کتاب رساندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و تجربیات عمیق خود میپردازد. او از زیبایی صبح و نور خورشید سخن میگوید و احساس شرم و شوقش را به تصویر میکشد. با تلاش برای درک حقیقت و عبور از حجابهای وجود، به آرامش و روشنی میرسد. شاعر با بیان فروتنی و ضعف خود، به تأمل در مورد عشق و عدم یقین میپردازد و در نهایت به یادآوری ندامت و پشیمانی میرسد. او به دنبال روشنی در دل تاریکیهاست و دعاهایش را به امیدی برای پاسخ به آنها میسازد. در کل، شعر بیانگر جستجویی عاطفی و فلسفی در زندگی و عشق است.
هوش مصنوعی: در صبح زود، به خاطر زیبایی و شرم صورت تو، نوری را به دنیا آوردم و به زمین رنگ و روشنایی بخشیدم، گویی آفتاب را به خود آوردم.
هوش مصنوعی: با یک فنجان، هزار حجاب را کنار زدم و تبسمی شبیه سحر کردم و گفتم که آفتاب را به او رساندم.
هوش مصنوعی: من به جایی نامشخص و خیالی هدایت شدم، از دنیای واقعیت دور شدم و به حالتی رسیدم که هیچ کنترلی بر انتخابهایم ندارم.
هوش مصنوعی: تلاشم برای راحتی این است که با تمام ناتوانیام، مثل یک شمع، با اشک و حسرت از خودم گذشتم و توانستم کسی را به خواب ببرم.
هوش مصنوعی: پیام فرشته به یقینم نرسید، اما وقتی که به تصویر آینه نگاه کردم و به خودم برگشتم، توانستم پاسخ را برسانم.
هوش مصنوعی: در یک حدیثی که خواندم، از عدم وضوح و تردید سخن گفته شده و من این نکته را به گوش همه مردم جهان رساندم که عذاب در انتظارشان است.
هوش مصنوعی: معنای واقعی و اصیل وجودی من هیچ ارزشی نداشت و تنها چیزی که به من یاد داد، احساس پشیمانی بود که مرا به هرگونه عذابی درون آتش انداخت.
هوش مصنوعی: وقتی که شمعی در دنیای خاکستری من نیست و آرامشی برای ذهن آشفتم وجود ندارد، نهایتاً به نور مهتاب رسیدم.
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش طبیعت، بیشتر از این نمیتوانم به تو نگاه کنم. این محدودیت باعث شده که تا حدی از پرده پنهان شوم.
هوش مصنوعی: در شب، چراغ خاموشی که به انتظار صبح است، امیدی ندارد و من دعای خود را به دعای مستجاب رساندم.
هوش مصنوعی: با احساس عشق، احساس ناتوانی کردم و در حالی که هیچ تلاشی نداشتم، به خواستهام رسیدم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم مثالی از یقین و صداقت بنویسم که همچون خطی زیبا باشد، چرا که شک و تردید، همچون خراشی بر روی هر نوشتهای، اثر خود را باقی میگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.