در گلستانی که محو آن گل خودرو شدم
چشم تا واکردم از خود چون مژه یک سو شدم
نشئهٔ آزادی من آنقدر ساغر نداشت
گردش رنگی به عرض شوخی آمد بو شدم
هرکه می بینم به وضع من تامل میکند
ازقد خمگشته خلقی را سر زانو شدم
کاش اوج عزتم با نقش پا میشد بدل
آسمان گل کردم و با عالمی یک رو شدم
آسمان ساز سلامت نیست وضع ما و من
عافیتها رقص بسمل شد که گفتوگو شدم
ترجمان عبرتم از قامت پیری مپرس
تا فنا رنگ اشارت ریخت من ابرو شدم
وحشتم آخر ز زندانگاه دلتنگی رهاند
خانه صحرا گشت از بس دیدهٔ آهو شدم
یادم آمد در رهت ذوق به سر غلتیدنی
همچو اشک خویش از سر تا قدم پهلو شدم
درس بلبل از سواد نسخهٔ گل روشن است
از لبت حرفی شنیدم کاینقدر خوشگو شدم
در چه فکر افتادهام یارب که مانند هلال
تا سری پیدا کنم اول خم زانو شدم
در دل هر ذرهام توفان دیدار است و بس
جوهر آیینه دارم تا غبار او شدم
کاستنهای من بیدل به درد انتظار
هست پیغامی به آن گیسو که من هم مو شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از احساسات و تجربیات خود در مورد عشق، آزادی و زندگی میگوید. او از زیباییهای طبیعت و گلها صحبت میکند و به حالتی از نشءه و سرمستی اشاره دارد. شاعر بیان میکند که با مشاهده اوضاع و احوال خود و دیگران، به تامل و تفکر میپردازد و آرزوی عزت و رهایی از بندهای زندگی را دارد. همچنین او از درد تنهایی و دلتنگی خود سخن میگوید و به زیباییهای عشق و دیدار معشوق نیز اشاره میکند. او در انتها به احساس انتظار و اشتیاق خود پرداخته و از تغییرات درونی خود میگوید که به نوعی به آهویی در صحرا و یا قطرهای اشک تشبیه میشود.
هوش مصنوعی: در باغی که با زیبایی آن گلهای وحشی مجذوب شده بودم، هنگامی که چشمم را باز کردم، به اندازه یک مژه از خودم دور شدم و در آن فضا غرق شدم.
هوش مصنوعی: حس آزادی من آنقدر شدت نداشت که بتواند رنگی جذب کند و به شوخی بیفتد. بوی من هم به آسمان رفت.
هوش مصنوعی: هر کس که من را میبیند، به حال و وضع من دقت میکند و من به خاطر وضعیت خود به حالت نشسته بر روی زانوی خود درآمدهام.
هوش مصنوعی: ای کاش که بلندی مقام و اعتبارم به سادگی یک رد پا تبدیل میشد. من در آسمان زندگیام به اندازهای شکوفا شدم که با همه دنیا یکدست و همسان شدهام.
هوش مصنوعی: وضع ما به اندازهای نابسامان است که آسمان نمیتواند برای ما آرزوی سلامتی کند، و حالتی که داریم باعث شده است که آرامشها و امنیتها به طرز عجیبی از بین برود و درگیر گفتوگو شوم.
هوش مصنوعی: نگران نباش که از قامت پیری چه درسی میتوان گرفت، زیرا با گذشت زمان، تنها نشانههای فنا و زوال بر جا میماند و من به آرامی به زیبایی و شگفتی خود دست یافتهام.
هوش مصنوعی: اضطراب و دلتنگیام به پایان رسید و به دل طبیعت و فضای آزاد سفر کردم، زیرا آنقدر به تماشای آهوها نشستهام که خودم مثل آنها احساس آزادی میکنم.
هوش مصنوعی: به یادم آمد که در مسیر تو، شور و شوقی به وجود آمد که مانند اشکی که از چشمانم سرازیر میشود، تمام وجودم را در بر گرفت و مرا سرشار از احساس کرد.
هوش مصنوعی: بلبل از شناخت گل درس میآموزد. من هم از سخنان شیرین تو، تا این حد شگفتزده و خوشحال شدم.
هوش مصنوعی: در چه اندیشهای فرو رفتهام، ای خدا که مانند ماه نو به دنبال پیدا کردن کسی هستم، ولی برای این کار ابتدا زانو زدهام.
هوش مصنوعی: در دل هر ذره من، طوفانی از دیدار تو وجود دارد و تنها چیزی که دارم، جوهر آیینه است که به خاطر او به غبار تبدیل شدهام.
هوش مصنوعی: کاهشهای من، بیدل، به خاطر انتظار است. من پیغامی برای آن گیسو دارم که من هم به اندازه او دگرگون شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم، یارب که با دلدار هم زانو شدم
پهلوی او رفتم اندر خواب و هم پهلو شدم
دور دور از آفتاب روی او می سوختم
گشت جان آسوده چون در سایه گیسو شدم
وصل او از بس که باد شادی اندر من دمید
[...]
تا گرفتم خو به سحر نرگسش جادو شدم
گوشه چشمی ز خالش دیدم و هندو شدم
دوریی زنجیر رسوا می کند دیوانه را
تا ز دستم رفت زلف او پریشان گو شدم
ژنده پوشیدن نگردد جمع با تن پروری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.