به دل گردی ز هستی یافتم از خویشتن رفتم
نفس تا خانهٔ آیینه روشن کرد من رفتم
شرار کاغذم از بیدماغیها چه میپرسی
همه گر یک قدم رفتم به خویش آتشفکن رفتم
ز باغ امتیاز آیینهگل چیدن نمیداند
تحیر خلوتآرا بود اگر در انجمن رفتم
زدل بیرون نجستم چون خیال از آسمان تازی
نیفتادم به غربت هر قدر دور از وطن رفتم
تحیر شد دلیلم در سواد دشت آگاهی
همان تار نگاهم جاده بود آنجا که من رفتم
ز بس وحشت کمین الفت اسباب امکانم
کسی با خویش اگرپرداخت من از خویشتن رفتم
چو شمعم مانع وحشت نشد بیدست و پاییها
به لغزشهای اشک آخر برون زین انجمن رفتم
به آگاهی ندیدم صرفهٔ تدبیر عریانی
ز غفلت چشم پوشیدم به فکر پیرهن رفتم
هجوم ضعف برد از یادم امید توانایی
نشستم آنقدر بر خاک کز برخاستن رفتم
پر طاووس دارد محمل پرواز مشتاقان
به یادت هر کجا رفتم به سامان چمن رفتم
ادا فهم رموز غیب بودن دقتی دارد
عدم شد جیب فطرت تا به فکر آن دهن رفتم
به قدر التفات مهر دارد ذره پیدایی
به یادت گر نمیآیم یقینم شد که من رفتم
مرا بر بستن لب فتح باب راز شد بیدل
که در هر خلوت از فیض خموشی بیسخن رفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جستجو و دلگردی در هستی و آشنایی با خویشتن میپردازد. او از تجربهها و احساسات خود سخن میگوید و بیان میکند که چگونه در این مسیر، از خود دور شده است. شاعر از چالشها و وحشتهایی که در دل دارد و نیز از جستجوی حقیقت و آگاهی صحبت میکند. او به این نکته اشاره میکند که در بیخبری و غفلت، به جستجوی راز و فطرت میپردازد و در نهایت به تأمل در مورد احساسات و تجربیات خود میرسد. از همه مهمتر، او به ارتباط با یاد و خاطر دیگران و تأثیر آن بر روی زندگیاش میاندیشد.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و عشق، از خودم جدا شدم و با روحی تازه به جستجوی حقیقت پرداختم. این فرآیند باعث شد تا وجودم به نور و روشنی تبدیل شود.
هوش مصنوعی: خیال و فکر بیهدف من باعث آتشسوزی کاغذهایم شده است. از من چه میپرسید؟ تنها با یک قدم اگر به خودم بروم، باعث تخریب و آتشسوزی بیشتری میشوم.
هوش مصنوعی: از باغی که در آن گلهای زیبا وجود دارد، کسی نمیتواند گلچینی کند، مگر اینکه در خلوت و آرامش به تماشا بپردازد. اگر به جمعی بروم، احساس سردرگمی میکنم.
هوش مصنوعی: من از دل بیرون نرفتهام و مانند خیال که از آسمان فرود میآید، به دوردستها نرفتهام. هرچقدر هم از وطن دور شدهام، از آن احساس جدایی و غم را ندارم.
هوش مصنوعی: دلیلی برای سردرگمیام نداشتم، چرا که در دشت وسیع آگاهی، تنها چیزی که میدیدم همان مسیر بود که با نگاه کردم به جلو، آنجا که قدم گذاشتم.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس و دلهرهای که در دل دارم، هیچ چیز نمیتواند مرا به خودم بازگرداند. اگر کسی با من ارتباط برقرار کند، احساس میکنم که از وجود خودم فاصله گرفتهام.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که در برابر ترسها و ناامنیها نتوانستم از خودم دفاع کنم و با بیدست و پای خود، در آخرین لحظات با اشکهایم از این جمعیت دور شدم.
هوش مصنوعی: من به خاطر بیتوجهیام، از سود تدبیر و اندیشه غافل ماندم و به فکر پوشیدن یک لباس مناسب افتادم.
هوش مصنوعی: زخمی که از ضعف به من دست داده، باعث شده است تا امیدم به توانایی فراموش شود. پس از نشستن طولانی بر زمین، دیگر حتی فکر برخاستن از ذهنم خارج شده است.
هوش مصنوعی: در هر جایی که رفتم، یاد تو همیشه با من بود و مانند پر طاووس، زیبایی و شگفتیهای سفرم را همراه داشتم.
هوش مصنوعی: فهمیدن اسرار پنهان نیاز به دقت و توجه خاصی دارد. وقتی به عمق مسائل فطرت بنگرم، متوجه میشوم که برای درک بهتر آن باید فکر کنم و به آن توجه کنم.
هوش مصنوعی: به اندازه توجهی که داری، ستارهای کوچک نیز نور و وجودی دارد. اگر به یاد تو نمیآیم، مطمئنم که دیگر در این دنیا نیستم.
هوش مصنوعی: من در لحظات تنهاییام از سکوت لذت بردم و این سکوت برایم به نوعی دروازهای به اسرار زندگی شد. بیدل، با اینکه لبهایم بسته بود، ولی در این خلوت بیصدا، به عمق معانی و تجربیات جدیدی دست یافتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به بویت صبحدم گریان به گلگشت چمن رفتم
نهادم روی بر روی گل و از خویشتن رفتم
بگشت باغ رفت آن شاخ گل با تای پیراهن
منش هچون صبا از پی به بوی پیرهن رفتم
دلم ننشست جایی غیر خاک آستان او
[...]
ندیده کام دل از کوی آن سیمین بدن رفتم
به سان لاله بر دل داغ حسرت زین چمن رفتم
به هم بودیم همچون خار و گل عمری بحمدالله
خلاف رسم دوران فلک او ماند من رفتم
نگاری همنشینم بود نقشی زد فلک ناگه
[...]
گلی ناچیده بویی ناکشیده زین چمن رفتم
به تلخی رفتم اینک در میان این سخن رفتم
به دنیا نیست بازاری مرا، این سودم از وی بس
که عریان آمدم، اکنون چو رفتم بی کفن رفتم
نه کوشش های فرهادی، نه سودای زلیخایی
[...]
به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم
به پای شمع افتادم چو اشک از خویشتن رفتم
نشد قسمت کز آن آهوی وحشی نقش پا یابم
به بویش گر چه صد نوبت به صحرای ختن رفتم
به نزدیکی مشو از مکر یوسف طلعتان ایمن
[...]
دلم بهر قفس پرواز میکرد، از چمن رفتم
فرو نگرفت در غربت دلم، سوی وطن رفتم
به هجر و وصل این گلشن، نکردم نوبر شادی
چو غنچه تنگدل زادم، چو گل خونین کفن رفتم
ز خامیهای من ای شمع اگر افسرده شد مجلس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.