گلی ناچیده بویی ناکشیده زین چمن رفتم
به تلخی رفتم اینک در میان این سخن رفتم
به دنیا نیست بازاری مرا، این سودم از وی بس
که عریان آمدم، اکنون چو رفتم بی کفن رفتم
نه کوشش های فرهادی، نه سودای زلیخایی
ازین هنگامه آخر شرمسار مرد و زن رفتم
نه یا رب را جوابی آمده نی یا صنم، عرفی
ز دیر و کعبه حیران تا در بیت الحزن رفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و ناکامی خود سخن میگوید. او به دنیای ماده و تظاهر بیعلاقه است و احساس میکند که بهطور عریان و بدون هیچ دارایی وارد دنیا شده است. در ادامه، او به شکستهای انسانی اشاره میکند و از وضعیت نابسامان خود و دیگران ابراز شرم میکند. در نهایت، او به جستجوی معنای زندگی و پاسخهایی از خداوند و معبودهای مختلف اشاره میکند، اما بهنظر میرسد که هنوز بیپاسخ مانده است.
هوش مصنوعی: گلی که هنوز چیده نشده و بویی از آن حس نکردهام، از این باغ دور شدم و با دلخوری رفتم. اکنون در دل این گفتار هستم.
هوش مصنوعی: دنیا برای من بازاری ندارد و نیازی به آن ندارم. من از دنیا چیزی نمیخواهم، زیرا از آن عریان آمدهام و اکنون هم که میروم بیکفن میروم.
هوش مصنوعی: نه تلاشهای فرهادی و نه خیال و آرزوی زلیخا، در این پایان ماجرا، مرد و زن هر دو شرمسار و خجالتزده از این وضعیت هستند.
هوش مصنوعی: در این بیت، speaker احساس ناامیدی و سردرگمی را بیان میکند. او به دعا و انتظار پاسخ از خداوند اشاره میکند، اما نمیتواند جوابی دریافت کند. همچنین، به زیباییهای معشوق اشاره دارد که در مکانهای مقدس و تاریخی مانند دیر و کعبه، وی را دچار حیرت کرده است. در نهایت، وقتی به مکانی پر از غم و اندوه میرسد (بیت الحزن)، احساس تنهایی و گمگشتگی بیشتری میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به بویت صبحدم گریان به گلگشت چمن رفتم
نهادم روی بر روی گل و از خویشتن رفتم
بگشت باغ رفت آن شاخ گل با تای پیراهن
منش هچون صبا از پی به بوی پیرهن رفتم
دلم ننشست جایی غیر خاک آستان او
[...]
ندیده کام دل از کوی آن سیمین بدن رفتم
به سان لاله بر دل داغ حسرت زین چمن رفتم
به هم بودیم همچون خار و گل عمری بحمدالله
خلاف رسم دوران فلک او ماند من رفتم
نگاری همنشینم بود نقشی زد فلک ناگه
[...]
به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم
به پای شمع افتادم چو اشک از خویشتن رفتم
نشد قسمت کز آن آهوی وحشی نقش پا یابم
به بویش گر چه صد نوبت به صحرای ختن رفتم
به نزدیکی مشو از مکر یوسف طلعتان ایمن
[...]
دلم بهر قفس پرواز میکرد، از چمن رفتم
فرو نگرفت در غربت دلم، سوی وطن رفتم
به هجر و وصل این گلشن، نکردم نوبر شادی
چو غنچه تنگدل زادم، چو گل خونین کفن رفتم
ز خامیهای من ای شمع اگر افسرده شد مجلس
[...]
ز شهر از دست تو امروز ای گل پیرهن رفتم
به خود پیچیده همچون گردباد از خویشتن رفتم
به یاد چشمت امشب خواب دیدم آهوی مشکین
تصور کرده زلفت را به صحرای ختن رفتم
مرا کی می توانند از زبانها جمع کرد اکنون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.