چو گوهر آخر از تجرید نقش مدعا بستم
به دست افتاد مضمونیکزین بحرش جدا بستم
نگین خاتم ملک سلیمان نیست منظورم
چو نام آوارگیها داشتم ننگی به پا بستم
دبیر کشور یأسم ز اقبالم چه میپرسی
قلم شد استخوان تا نامه بر بال هما بستم
فراغ از خدمت تحصیل روزی بر نمی آید
زگرد دانهگردیدنکمر چون آسیا بستم
عدم آیینهٔ تمثال ما و من نمیباشد
فضولی کردم و زنگار تهمت بر صفا بستم
فغان در سینه ورزیدم نفس خون شد ز بیکاری
به روی دل دری واکرده بودم از کجا بستم
کم مطلب گرفتن نیست بیافسون استغنا
چو گوهر صد زبان از یک لب بیمدعا بستم
ندارد بیدماغی طاقت بار هوس بردن
من و ما کاروانها داشت محمل بر دعا بستم
خمار حرص میباید شکست از گردباد من
سر تخت سلیمان داشتم دل بر هوا بستم
دماغ وضع آزادی تکلف برنمیدارد
نفس در سینه تنگی کرد اگر بند قبا بستم
سخن از شرم عرض احتیاجم در عرق گم شد
چو شبنم هر گره کز لب گشودم بر حیا بستم
بهارستان نازم کرد بیدل سعی آزادی
ندانم از هوسها دست شستم یا حنا بستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و تفکرات خود در مورد زندگی، عشق و آزادگی میپردازد. او از تجرید و مرزهای دنیوی میگوید و به این نکته اشاره میکند که ارزشهای واقعی و معنوی را درک کرده و از زرق و برق دنیوی دوری کرده است. شاعر به خودآگاهی و تمایل به آزادی اشاره میکند و نگران ننگهایی است که ممکن است از آوارگی به او بچسبد. او همچنین از ناتوانیها و مشکلات خود در مسیر رسیدن به آرمانها صحبت میکند و به کاروانهایی که به دعا بستن اشاره میکند، نشاندهندهی امید و تلاش برای به دست آوردن آنچه که میخواهد، است. در پایان، او از پیچیدگیهای وجودی و احساساتش در مواجهه با دنیا و موضوعات انسانی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: زمانی که آخرین گوهر را از خلوص و بیواسطگی بیرون کشیدم و به تصویر آرزوی خود شکل دادم، ناگهان به دستم افتاد مفهومی که از منشا و اصل آن جدا شده بود.
هوش مصنوعی: من به گمانم که ارزش و اعتبار من به اندازه نگین خاتم سلیمان نیست، اما با این حال، نام و یاد آوارگیها و بدبختیهایی که تجربه کردهام، بر من سنگینی میکند و باعث شرمندگیام است.
هوش مصنوعی: دبیر کشور ناامید است و از سرنوشت خود شکایت دارد. از تو میپرسد که چرا به او میگویی که آن قوی پرندهای که نامه را میبرد، قلمش مثل استخوان شده است.
هوش مصنوعی: آزادی از کار و تلاش برای تأمین روزی به آسانی به دست نمیآید. مانند آسیا که وقتی دانهها را میچرخاند، به سختی کار میکند، ما نیز باید به تلاش و کوشش ادامه دهیم تا از زندگیمان بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: وجود ما در واقع بازتابی از عدم است و من در این زمینه ناآگاهانه عمل کردم و لکههای اتهام را بر روی صفای حقیقت قرار دادم.
هوش مصنوعی: من در دل خود دردی عمیق احساس کردم، نفسهایم مانند خون به تنگ آمدند و از سر بیحوصلگی به سمت دلام که به روی هزاران خاطره گشوده بود در جستجوی راهی برای رهایی بودم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که داشتن غنای درونی و بینیازی فرد، او را در برابر فریبندگیها و دامهای دنیا محافظت میکند. همانطور که یک گوهر با ارزش میتواند مانند صد زبان سخن بگوید، شخصی که در باطن خود غنی است، حتی از یک لب، بدون نیاز به فخر و بزرگی، میتواند بسیار بیانگر و قابل توجه باشد.
هوش مصنوعی: تحمل بیهدف بودن برای من و ما دشوار است، همچنان که کاروانها به دعا نیاز دارند تا سوار شوند.
هوش مصنوعی: برای رهایی از وسوسه و تمایل به دنیا، باید خود را از غول حرص نجات دهم. من در اوج قدرت و بزرگی بودم، اما همچنان به آرزوها و آرمانهایم معلق ماندهام.
هوش مصنوعی: تنفس آزاد و بیدردسر است و نباید به اجبار و تکلف روبهرو شود. اگر هم در شرایطی سخت و تنگی قرار گرفتم، نمیخواهم خودم را مجبور کنم که شکل خاصی از آزادی را بپذیرم.
هوش مصنوعی: من هنگام بیان نیازمندیها و احساس شرم، به قدری در عرق و عذاب غرق شدم که مانند شبنمی ناپدید شدم. هر بار که لب به سخن گشودم، آن حرفها بر حیا و شرمی که داشتم، بسته شده بود.
هوش مصنوعی: بهشت و زیبایی بهار من را شگفتزده کرده است. دلباختهی آزادی هستم و نمیدانم آیا توانستهام از آرزوهای خود فاصله بگیرم یا نه.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.