عمریست چون نفس به تپیدن فسانهام
از عافیت مپرس دل است آشیانهام
در قلزمی که اوج و حضیضش تحیر است
موج خیالم و به خیالی روانهام
آهم چو دود آتش یاقوت گل نکرد
وا سوختهست در گره دل زبانهام
خط غبار آفت نظاره است و بس
بیصرفه نیست این که شناسد زمانهام
نیش حسد به وضع ملایم چه میکند
چون موم آرمیده به زنبور خانهام
ای چرخ بیش ازین اثر زحمتم مخواه
چون دل بس است تیر نفس را نشانهام
اشکی به صد گداز جگر جمع میکنم
چون شمع زندگیست به این آب و دانهام
خجلت به عرض جوهر من خنده میکند
مویی ز چشم رستهٔ مغرور شانهام
آن شور طالعم که در این بزم خواب عیش
در چشم عالمی نمک است از فسانهام
بیاختیار میروم از خویش و چاره نیست
تا کی کشد عنان نفس از تازیانهام
خاکم به باد رفت و نرفت از جبین شوق
یکسجده وار حسرت آن آستانهام
آسودهتر ز آب گهر خاک میشوم
پرواز در کنار فسردن بهانهام
موج فضول، محرم وصل محیط نیست
بیطاقتی مباد زند بر کرانهام
بیدل اسیر حسرت از آنمکه همچو چشم
در رهگذار سیل فتادهست خانهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و غم شاعر است که در زندگی با چالشها و حسرتها دست و پنجه نرم میکند. شاعر از تپشهای دل و ناآرامیهای درونیاش سخن میگوید و به نوعی از احوالات خود و تأثیرات زمانه بر او مینویسد. او به احساساتی نظیر حسرت، خجالت و ناامیدی اشاره دارد و از زخمهای روحیاش و تأثیراتی که بر زندگیاش گذاشتهاند، یاد میکند. همچنین، شاعر به وضوح از طریق تصاویر و استعارهها، تلاش میکند تا عمق احساسات خود را به تصویر بکشد و از رنج و شوقی که در دل دارد، سخن بگوید. در انتها، او به ناامیدی و حسرتی که بر دلش نشسته اشاره میکند و این حس را در قالب کلمات به زیبایی بیان میکند.
هوش مصنوعی: سالهاست که مانند نفس کشیدن، در حال گذران زندگیام. از آرامش و آسایش من پرسوجو نکن، زیرا دل من حقیقتاً مانند یک آشیانه است.
هوش مصنوعی: در فضایی که اوج و فرودش باعث شگفتی است، من مانند موجی از خیال در حال حرکت هستم.
هوش مصنوعی: آه من مانند دودی است که از آتش برمیخیزد و هیچ زیبایی ندارد. دل من به شدت آتش گرفته و داغی آن در گرههایم حس میشود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من فقط در حال تماشا و مشاهده خط غبار در آفتاب هستم و این تجربه برایم بیفایده نیست، زیرا این باعث میشود که زمانه و دوران خود را بشناسم.
هوش مصنوعی: حسد مانند نیشی است که به آرامش و وضعیت خوب من آسیب میزند، درست مانند مومی که در کندوی زنبورها شل و نرم شده است.
هوش مصنوعی: ای روزگار، دیگر از من ضربه و زحماتی را انتظار نداشته باش، زیرا دل من به اندازه کافی درد و رنج را تجربه کرده است و نفسهای ناامیدم نشانهای از این رنجهاست.
هوش مصنوعی: من از دل سوختهام قطرههای اشک را به درد و رنج زیاد جمعآوری میکنم، چون زندگیام مانند شمعی است که به این آب و دانهها وابسته است.
هوش مصنوعی: شرم و حیای من به خاطر زیبایی و صداقت روحیم، همچون خندهای دلنشین جلوهگر میشود و مویی که از چشمان مغرورم بهسوی شانهام رها شده، به زیبایی آن افزوده است.
هوش مصنوعی: آن خواب شاد و پرنشاطی که در این مهمانی احساس میشود، با تأثیر خاصی که بر جهان دارد، به گونهای است که گویی داستانی از زندگیام را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: بیاختیار از خودم جدا میشوم و نمیدانم تا چه زمانی میتوانم بر خواستههایم کنترل داشته باشم؛ به نحوی که گویا نفس من مانند اسبی وحشی به پیش میتازد و من قدرت مهارش را ندارم.
هوش مصنوعی: خاک من به باد رفت، اما شوق و اشتیاقم برای سجده کردن در آن آستانه هرگز از بین نرفته است.
هوش مصنوعی: من به آرامش بیشتری میرسم، مانند آب که در دل سنگهایش الماس دارد. پرواز میکنم و در کنار مشکلات و درونداد زندگی، بهانههایم را رها میکنم.
هوش مصنوعی: هیچ کس نباید در فضای خصوصی عشق و وصال من دخالت کند. امیدوارم که هیچ گونه بیقراری و اضطرابی به حریم من نفوذ نکند.
هوش مصنوعی: من در حسرت و اندوهی گرفتار شدهام، زیرا خانهام همچون چشمی در مسیر جاری یک سیل، به خطر افتاده و در معرض destruction قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم منی و خانه تو چشم خانهام
حقالقدوم تو گهر دانه دانهام
چون مردمان خانه چشمم میان آب
از بس که آب دیده گرفتهست خانهام
اکنون که زیر ران تو رام است رخش حسن
[...]
رنگین شده است بس که ز خونین ترانهام
مرغان غلط کنند به گل آشیانهام
هر پاره از دلم در توحید میزند
یک نقش بیش نیست در آیینهخانهام
دل خوردن است قسمتم از گرد خوان چرخ
[...]
گمنام بس که همچو وفا در زمانهام
کس جز شکست راه نیابد به خانهام
فهم حقیقت من و ما را بهانهام
خوابیده است هر دو جهان در فسانهام
چون بوی غنچهای که فتد در نقاب رنگ
خون میخورد به پردهٔ حسرت ترانهام
پاک است نامهٔ سحر ازگرد انتطار
[...]
با آنکه در قلمرو هستی یگانهام
بر گوش روزگار، گران چون فسانهام
نه دشمنم به پهلوی خود جا دهد نه دوست
در آب همچو موج و در آتش زبانهام
هرجا که دام وا شود آنجا مجاورم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.