اشک شمعی بود یک عمر آبیار دانهام
سوختن خرمن کنید از حاصل پروانهام
تیرهبختی فرش من آشفتگی اسباب من
حلقهٔ زلف سیاه کیست یارب خانهام
خرمن بیحاصلان را برق حاصل میشود
سیل هم از بیکسی گنجیست در وبرانهام
ذوق چتر شاهی و بال هما منظورکیست؟
کم نگردد سایهٔ مو از سر دیوانهام
رفتهام عمریست زین گلشن به یاد جلوهای
گوش نه بر بوی گل تا بشنوی افسانهام
در زراعتگاه چرخ مجمری همچون سپند
برگ دود آرد برون گر سبز گردد دانهام
روزگاری شد که چون چشم ندامت پیشگان
بادهها ازگردش خود میکشد پیمانهام
سیل را تا بحر ساز محملی در کار نیست
میبرد شوقت به دوش لغزش مستانهام
قبله خوانم یا پیمبر یا خدا یا کعبه است
اصطلاح عشق بسیار است و من دیوانهام
عمرها شد دست من دامان زلفی میکشد
جای آن دارد که از انگشت روید شانهام
شوخیاش از طرز پروازم تماشا کردنیست
شمع رنگ بسته در بال و پر پروانهام
چون حباب از نشئهٔ سودای تحقیقم مپرس
بسکه میبالم به خود پر میشود پیمانهام
عافیتها در نظر دارم ز وضع نیستی
چشم بر هم بسته واکردهست راه خانهام
چون نفس بیدل کلید آرزوها داشتم
قفل وسواس دل آخر کرد بیدندانهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف دردها و آرزوهای شاعر میپردازد. شاعر از زندگی و ناکامیهایش میگوید و به بلایای عشق و روزمرگی اشاره میکند. او به یاد گلشنی بهتر است و دلتنگیهایش را مینویسد. شعر در عین حال به تلاش برای رسیدن به آرامش و معانی عمیقتر زندگی نیز اشاره دارد. شاعر احساس ناامیدی و حیرانی میکند و از عشق و زیبایی شعر میگوید، در حالی که خود را در بند زلف معشوق میبیند و از نرسیدن به خواستههایش گلهمند است. در نهایت، او به ذوق و لذت بردن از لحظات زندگی، حتی در مشکلات، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به زحمات و رنجهایی که در طول زندگی برای پرورش و رشد خود کشیده است اشاره میکند. او به شمعی تشبیه میشود که با اشکهایش، یعنی با درد و غمهایش، دانههای خود را آبیاری کرده و رشد داده است. در نهایت، او به سرنوشت خود اشاره میکند که در این فرایند، مانند پروانه به سوختن و از دست رفتن میانجامد و این تلاشها به نوعی در آتش عشق و آرزوها میسوزد.
هوش مصنوعی: سرنوشت بد من باعث شده که همه چیز در زندگیام به هم بریزد. ای کاش میدانستم آن کس که زلفهای سیاهش مرا مجذوب کرده، کیست که این حال و روز را برای خانهام به وجود آورده.
هوش مصنوعی: محصولات بیفایده، گاه به یکباره دچار تغییر و رونق میشوند و گاهی اوقات نداشتن حمایت و پشتوانه باعث بروز مشکلات و چالشهایی میگردد.
هوش مصنوعی: ذوق چتر شاهی و بال پرندهای مانند هما چه معنیای دارد؟ سایهٔ موی محبوبم از سر دیوانهام کم نمیشود.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که از این باغ دور شدهام و به خاطر یک زیبایی به اینجا نیامدهام. گوشم به عطر گلها نیست تا داستان من را بشنوی.
هوش مصنوعی: در کشاورزی، چرخش زمان و سرنوشت مانند آتش روشن است؛ اگر دانهام سبز و بارور شود، میتوانم از آن دود و گرما بیرون بیاورم.
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسید که وقتی به گذشته نگاه میکنم، از نوشیدن بادهها حسرت میخورم و سرم به خاطر این اشتباهات سنگین شده است.
هوش مصنوعی: برای عبور از سیل، نیازی به ساختن محمل نیست؛ زیرا اشتیاق من، مانند لغزشی جوانمردانه، مرا به سوی دریا میبرد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به عشق و معشوق اشاره دارد و میگوید که برای او هر چیزی که به عشق مرتبط باشد، مانند پیامبر، خدا یا کعبه، اهمیت دارد. او خود را دیوانهی عشق میداند و این امر نشاندهندهی شدت احساسات و وابستگیاش به معشوق است. به طور کلی، او درگیر عواطف شدیدی است که زندگیاش را تحت تأثیر قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: سالهاست که من از زلف کسی در چنگال احساس گرفتار هستم، آنقدر که باید این احساس در زندگیام ریشهدار و عمیق شود.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و بینظیری پرواز پروانهای اشاره دارد که شمعی را در بال و پر خود حمل میکند. در اینجا، شوخی و بازیگوشیاش به گونهای است که مشاهده آن بسیار جذاب و تماشایی به نظر میرسد. به نوعی، پرواز پروانه و رابطهاش با شمع، نمادی از زیبایی و fragility (زودگذری) است.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان حالتی از شادی و خودبزرگنمایی اشاره دارد. شاعر میگوید که مانند حبابی که در اثر شادی و نشئهای خاص شکل میگیرد، او نیز در اوج سرخوشی است و پیمانهاش از این شادی پر میشود. به عبارتی، او از خود راضی و مغرور است و نیازی به پرسش درباره وضعیت خودش ندارد، زیرا پر از لذت و افتخار است.
هوش مصنوعی: من به آرامشها و آسایشها فکر میکنم و در حالت بیخبری، در پی یافتن مسیر خانهام هستم.
هوش مصنوعی: وقتی که با روح بیپروا همراه شدم، به آرزوهایم دسترسی پیدا کردم و در نهایت، مشکلات و نگرانیهای دل را که بیثمر بودند، حل کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پری دور از من و من در غمش دیوانهام
آشنای اویم و از خویشتن بیگانهام
چون سگ دیوانه بر در ماندهام حیران و زار
نیستم قابل از آن، ره نیست در کاشانهام
داد جام بادهام دل گشت فانی زین طرب
[...]
نوخطان را دوست میدارد دل دیوانهام
من چو مجنون نیستم در عاشقی مردانهام
خضر میگویند بر سرچشمهای برده ست راه
قطره ای گویا چکیده جایی از پیمانهام
عقل را هر لحظه تکلیفیست بر من در جهان
[...]
جوش ذوقم خوشنشین کشور میخانهام
موج فیضم خانهزاد ساغر و پیمانهام
میزنم لاف شکیبایی و از طوفان اشک
موجهء گرداب را مانَد ، مصیبت خانهام
باز در دارالشفای تب گدایی میکنم
[...]
نه سزاوار حرم نه لایق بتخانهام
در خرابآباد دنیا جغد بیویرانهام
فرقم از سرکوب محنت یک نفس خالی نبود
گر ز کار افتاد دستم ریخت بر سر خانهام
بس که هرگز پر ندیدم جام عیش خویش را
[...]
بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانهام
جلوه مهتاب سیلاب است در ویرانهام
صبر من از خارخار شوق پا بر جا نماند
ریشه از دندان موران داشت دایم دانهام
آن سیهروزم ، که در ایّامِ عمرِ خود ندید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.