خواندم خط هر نسخه به ایمای تغافل
آفاق نوشتم به یک انشای تغافل
مشکل که توان برد به افسون تماشا
آسودگی از بادیه پیمای تغافل
هنگامهٔ آشوب جهان گوشهٔ آب است
پیدا کنی از عبرت اگر جای تغافل
درکارگه هستی موهوم ندیدیم
نقشیکه توان بست به دیبای تغافل
در عشق ننالیکه اسیران نفروشند
صبری که ز کف رفت به یغمای تغافل
گر بحر نقاب افکند از چهره وصالست
لطفست همان اسم معمای تغافل
فریاد که تمکین غرور تو ندارد
سنگیکه خورد بر سر مینای تغافل
آن سرمه که درگوشهٔ چشم تو مقیم است
دنباله دواندهست به پهنای تغافل
از ساغر چشمت چقدر سحر فروش است
کیفیت نظّاره سراپای تغافل
خوبان همه تن شوخی انداز نگاهند
بیدل تو نهای محرم ایمای تغافل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی مفهوم "تغافل" یا بیتوجهی و غفلت در زندگی و عشق میپردازد. شاعر به نقشی که تغافل در عامه زندگی و تجربیات انسانی دارد، اشاره میکند و آن را در بستر عشق و روابط انسانی مطرح میسازد. او به این نکته میپردازد که چگونه تغافل میتواند ظاهری آرامشبخش به خلق و خو بدهد، اما در عمق مشکلات و دردها نهفته است. شاعر همچنین به تضاد بین زیباییهای ظاهری و واقعیتهای پنهان اشاره میکند و از ادارک عمیق و عبرتآموزی در مواجهه با جهان میگوید. در نهایت، او بیان میکند که محبت و عشق ممکن است تحت تأثیر بیتوجهی قرار گیرد و انسانها از واقعیات دور شوند. این شعر به طور کلی بر غفلت انسانها در درک عمیقتری از خود و روابطشان تأکید دارد.
هوش مصنوعی: به هر نسخهای که نگاه میکنم، با بیتوجهی تمام مینویسم. انگار که تمام دنیا را با همین بیتوجهی به تصویر کشیدهام.
هوش مصنوعی: زمانی که با مشکل بزرگ مواجهی، با ترفند تماشا و توجه به لحظات آرامش، میتوانی به راحتی از مسیر سخت زندگی عبور کنی و از فریبکاری خودداری کنی.
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از آشوب و ناآرامی است، اگر با دقت و آگاهی به اطراف خود نگاه کنی، میتوانی از تجربیات و نشانهها درس بگیری و نقاط ضعف را شناسایی کنی.
هوش مصنوعی: در دنیای هستی، هیچگاه نقش و تصویر واقعیای را ندیدیم که بتوان به آن در لفافهی نادیدهگرفتن و بیتوجهی شکل داد.
هوش مصنوعی: در عشق، نباید غمگین باشی که کسانی که اسیر عشق هستند، صبر و آرامش خود را نمیفروشند؛ صبری که از دست رفت و به غفلت و فراموشی سپرده شد.
هوش مصنوعی: اگر دریا پردهای بر چهره وصال بکشاند، این لطف همان نام راز تغافل است.
هوش مصنوعی: فریاد بزن که غرور تو به سادگی تحمل نمیکند، حتی سنگی که بر سر نادانی و بیتوجهیات میافتد.
هوش مصنوعی: آن سِرمهای که در گوشه چشم تو جا دارد، به طور نامحسوس در دنبالی از بیتوجهیها میچرخد و جلب توجه میکند.
هوش مصنوعی: چشمان تو چنان جذاب و سحرآمیز است که وقتی به آنها نگاه میکنم، تمام وجودم را تحت تأثیر قرار میدهد و باعث میشود که از عمق غافلگیری و بیتوجهی تو شگفتزده شوم.
هوش مصنوعی: زیبایان همه با نگاهی شوخیآمیز به اطراف مینگرند، بیدل! تو که درک نمیکنی و از رازهای اشارهها و بیتوجهیهایشان باخبر نیستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جوش بهارت چمنآرای تغافل
چون چشم تو سر تا قدمت جای تغافل
عمریست که آوارهٔ امید نگاهیم
ازگوشهٔ چشم تو به صحرای تغافل
از شور دل خسته چه مینا که نچیدهست
[...]
ای نرگس مستت چمن آرای تغافل
بازار تو گرم است ز سودای تغافل
در سرمه چو بخت سیه ما همه اکنون
خوابیده مگر فتنه و غوغای تغافل؟!
غفلت اثر شوق بود غنچه لعلت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.