گنجور

 
بیدل دهلوی

چو دریابد کسی رنگ ادای چشم خود کامش

نهانتر از رگ خواب است موج باده در جامش

رساییها به فکر طرهٔ او خاک می‌بوسد

مپرس از شانهٔ‌ کوتاه دست آغاز و انجامش

خیال او مقیم چشم حیران است‌، می‌ترسم

که آسیبی رساند جنبش مژگان بر اندامش

به ذوق شوخی آن جلوه چون آیینهٔ شبنم

نگاهی نیست در چشمم ‌که حیرانی‌ کند رامش

تبسم ساغر صبح تمنای ‌که می‌گردد

اگر یابی به صد دست دعا بردار دشنامش

گر این باشد غرور شیوهٔ نازی‌که من دیدم

به‌کام خویش هم مشکل‌که باشد لعل خودکامش

چه امکان است دل را در خرامش ضبط خودکردن

همه‌گر سنگ باشد بر شرر می‌بندد آرامش

اگر در خانهٔ آیینه حسنش پرتو اندازد

چو جوهر لعمهٔ خورشید جوشد از در و بامش

نه تنها در دل آیینه رنگ جلوه می‌خندد

در آغوش نگینها هم تبسم می‌کند نامش

طواف خاک‌کویش آنقدر جهد طرب دارد

که رنگ و بوی‌گل در غنچه‌ها می‌بندد احرامش

در آن محفل‌که حسن عالم آرایش بود ساقی

فلک میناست می عیش ابد خورشید ومه جامش

ز نخل آن قد دلجو نزاکت را تماشا کن

که خم‌ گردیده شاخ ابرو از بار دو بادامش

امید از وصل او مشکل که گردد داغ محرومی

نفس تا می‌تپد بر خویش درکار است پیغامش

سر انگشت اشارات خطش با دیده می‌گوید

حذر باید ز صیادی که خورشید است در دامش

مریض شوق بیدل هرگز آسودن نمی‌خواهد

که ‌همچون نبض موج آخر کفن می‌گردد آرامش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

ابو اسحق ابراهیم کاندر جنب انعامش

به یک ذره نمی‌سنجد سپهر و هفت اجرامش

بدان ژنده که او دارد طراز خلعت است آری

که نفس زندهٔ پخته است زیر ژندهٔ خامش

به طفلی بت شکست از عقل در بتخانهٔ شهوت

[...]

بابافغانی

چه ترکیبست یا رب در ته پیراهن اندامش

که هوشم می رود هر جا که آید بر زبان نامش

زد آتش در دلم یا رب چه گرمی مزاجست این

که نبود در قبا چون برگ گل یک لحظه آرامش

خرابم افگند آن مست حسن از شیوه یی هر دم

[...]

صائب تبریزی

چسان در بر کشم گستاخ چون پیراهن اندامش؟

که رنگ ازبوسه خورشید می بازد لب بامش

چه آگاهی ز حال ما خمار آلودگان دارد؟

می آشامی که خالی برنمی گردد زلب جامش

نهالی راکز او امید من چشم ثمر دارد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

عبارت مختصر تا کی سوال وصل پیغامش

مباد ای دشمن تحقیق از من بشنوی نامش

برهمن‌ گو ببر زنار و زاهد سبحه آتش‌زن

غرور ناز دارد بی‌نیاز از کفر و اسلامش

نگردانده‌ست اوراق تمنا انتظار من

[...]

مشتاق اصفهانی

گرفتم ز آشیان پرواز از شوق لب بامش

تو پنداری فریب دانه‌ام آورده در دامش

محالست اینکه ناکامی برآید ز آسمان کامش

که از مینای خالی پر نگردد هیچکس جامش

مگیر آسان طریق عشق را کاین ره بود راهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه