گنجور

 
بیدل دهلوی

به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش

در آتش ریختم نامی که آبم می‌کند ننگش

به مضمون جهان اعتبارم خنده می‌آید

چها این کوه درخون غوطه زد تا بسته شد سنگش

به شوخی بر نمی‌آمد دماغ ناز یکتایی

من از حیرت فزودم صفر بر اعداد نیرنگش

اگر شخص تمنا دامن ترک طلب‌گیرد

چو موج آخر گهر بندد به هم آوردن چنگش

به غفلت پاس ناموس تحیر می‌کند دل را

در کیفیت آیینه قفلی دارد از رنگش

جوانی تن زد ای غافل‌،‌کنون صبری‌که پیری هم

به‌گوش نقش پا ریزد نواهای خم چنگش

مزاج عافیت ازگردش حالم تماشاکن -

شکستی داشت این مینا که پوشیدند در رنگش

به تحریری نمی‌شایم‌، به تغییری نمی‌ارزم

ندارم آنقدر رنگی که برگردانم آهنگش

تأمل بر قفای حیرت دیدار می‌لرزد

که می‌ترسم به هم آوردن مژگان‌ کند تنگش

چه تسخیر است یارب جذبهٔ تاثیر الفت را

که رنگم تا پر افشاند حنا می‌جوشد از رنگش

در این باغم به چندین جام تکلیف جنون دارد

پر طاووس یعنی پنبهٔ مینای بی‌رنگش

به حیرت رفتهٔ آیینهٔ وهم خودم بیدل

چه صورتهاکه ننهفته‌ست برگل‌کردن رنگش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بیدل دهلوی

همین شعر » بیت ۱

به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش

در آتش ریختم نامی که آبم می‌کند ننگش

طغرل احراری

چه خوش گفتست طغرل حضرت بحر سخن بیدل

به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش!

سوزنی سمرقندی

بچشم عاشقان آید سرین گردگلرنگش

زهی خفتنگه نرمش زهی خارشگه تنگش

صفات . . . ن آن کودک چگویم خود، که آن کودک

همه . . . نست و . . . ن و . . . ن زپایش تا شتا لنگش

ندانم تا چه خواهد شد بسال بیست کاندر ده

[...]

سیف فرغانی

شبی از مجلس مستان برآمد ناله چنگش

رسد از غایت تیزی بگوش زهره آهنگش

چو بشنودم سماع او، نگردد کم نخواهد شد

ز چشمم ژاله اشک و ز گوشم ناله چنگش

چگونه گلستان گوید کسی آن دلستانی را

[...]

صائب تبریزی

گل اندامی که من دارم نظربرروی گلرنگش

ز رنگ آفتابی، آفتابی می شود رنگش

نمی دانم قماش دست سیمینش، همین دانم

که کار مومیایی می کند باشیشه ام سنگش

نمی آید برون از خانه از شرم تماشایی

[...]

طغرل احراری

بتی دارم که چتر مهر باشد زیب اورنگش

فلک بر چشم سازد سرمه خاک لعل شبرنگش

ز هجرانش به تلخی جان شیرین می‌کنم لیکن

چو فرهادم درین کوهسار و کی اندیشم از سنگش؟!

من از فکر میانش کی برون آیم سر مویی؟!

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه