زندگی محروم تکرارست و بس
چون شرر این جلوه یک بارست و بس
از عدم جویید صبح ای عاقلان
عالمی اینجا شب تارست و بس
از ضعیفی بر رخ تصویر ما
رنگ اگر گل میکند بارست و بس
غفلت ما پردهٔ بیگانگیست
محرمان را غیر هم بارست و بس
کیست تا فهمد زبان عجز ما
ناله اینجا نبض بیمارست و بس
نیست آفاق از دل سنگین تهی
هرکجا رفتیم کهسارست و بس
از شکست شیشهٔ دلها مپرس
ششجهت یک نیشتر زارست و بس
در تحیر لذت دیدار کو
دیدهٔ آیینه بیدارست و بس
اختلاط خلق نبود بیگزند
بزم صحبت حلقهٔ مارست و بس
چون حباب از شیخی زاهد مپرس
این سر بیمغز دستارست و بس
ای سرت چون شعله پر باد غرور
اینکه گردن میکشی، دارست و بس
بیدل از زندانیان الفتیم
بوی گل را رنگ، دیوارست و بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زندگی و سختیهای آن میپردازد و احساس ناامیدی و محرومیت را به تصویر میکشد. زندگی را تکراری و تاریک توصیف میکند و از ضعفهای انسانی و غفلتها سخن میگوید. شاعر بر این باور است که نالههای ناامیدی در دلهای سنگین جاری است و در این دنیا، تمام جاها فقط با درد و ناراحتی روبهرو میشویم. همچنین به تزلزل در روابط انسانی و سطحینگری در جامعه اشاره میکند و در نهایت حسرت زندگی و زیباییهای آن را بیان میکند. شعر با دعوت به توجه و دقت نظر در شرایط زندگی، به امید رسیدن به روشنایی و حقیقت در دل تاریکیها میپردازد.
هوش مصنوعی: زندگی چیزی جز تکرار و تکرار نیست، مانند شعلهای که فقط یک بار میدرخشد و تمام.
هوش مصنوعی: ای عاقلان! در جستجوی نور و صبح باشید، زیرا در این مکان همواره شب و تاریکی حاکم است.
هوش مصنوعی: اگر ضعف ما باعث شود که چهرهمان رنگ و بویی شبیه گل پیدا کند، تنها به همین دلیل است که این زیبایی به وجود آمده است و بس.
هوش مصنوعی: بیتوجهی ما باعث ایجاد فاصله و جدایی از دوستان و نزدیکانمان شده است و فقط کسانی که برای ما غریبهاند از این وضعیت بیخبرند.
هوش مصنوعی: کیست که بتواند زبان ناتوانی ما را بفهمد؟ اینجا تنها صدای نبض یک بیمار به گوش میرسد و بس.
هوش مصنوعی: در هیچ نقطهای از دنیا دل سنگین و غمگین پیدا نمیشود، هر جا که برویم فقط کوه و طبیعت است و بس.
هوش مصنوعی: از آسیبهایی که به دلها وارد میشود نپرس، زیرا درد و زخم آن فقط یک سرنخ کوچک است و تمام دردها فراتر از آن هستند.
هوش مصنوعی: در حیرت خود، تنها لذت دیدار وجود دارد، زیرا چشمی که بیدار و هوشیار است، مانند آیینه میبیند.
هوش مصنوعی: اختلاط مردم بدون آسیب نیست، چرا که نشستن در محافل صحبت تنها به درد سر مار میزند و غیر از آن چیزی ندارد.
هوش مصنوعی: از یک روحانی زاهد نپرس که چرا این سر بیمایه فقط یک ظاهر است و هیچ عمقی ندارد.
هوش مصنوعی: سرت همچون شعلهای است که به باد تکان میخورد و این خودبزرگبینی توست که باعث میشود سر خود را بالا بگیری، همین و بس.
هوش مصنوعی: بیدل از افرادی است که در عشق و احساسات زندانی شدهاند. او میگوید که دیوار زندان و بوی گل به هم ارتباطی ندارند و تنها دیوار است که وجود دارد. این جمله به نوعی بیانگر عمق درد و جدایی عاشقانه و همچنین ناشناختگی زیباییها در زندگی را نشان میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت این پروانه در کارست و بس
کس چه داند، این خبر دارست و بس
در سرم سودای آن یارست و بس
جان من جویای دلدارست و بس
کار عاشق جز غم معشوق نیست
جز غم عشق تو بیکارست و بس
برفلک شد آه من از عشق تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.