شب زندگی سر آمد به نفسشماری آخر
به هوا رساند خاکم سحر انتظاری آخر
طرب بهار غفلت عرق خجالت آورد
نگذشت بیگلابم گل خندهکاری آخر
الم وداع طفلی به چه درد دل سرایم
به غبار ناله بردم غم نی سواری آخر
تپشی به باد دادم دگر از نمو مپرسید
چو سحر چه گل دماند نفس آبیاری آخر
سر راه وحشت رنگ ز غبار منع پاکست
ز چه پر نمیفشانی قفسی نداری آخر
گل باغ اعتبارت اثر وفا ندارد
بگذار از اول او را که فروگذاری آخر
به غرور تقوی، ای شیخ، مفروش وعظ بیجا
من اگر ورع ندارم تو به من چه داری آخر
به فسانهٔ تغافل ستم است چشم بستن
نگهیکزینگلستان به چهگل دچاری آخر
عدم و وجود و امکان همه در تو محو و حیران
ز برتکجا رودکسکه تو بیکناری آخر
چو چراغکشته بیدل ز خیالگریه مگذر
مژهات نمی ندارد ز چه میفشاری آخر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات عمیق انسانی، غم و وداع میپردازد. شاعر از پایان شب زندگی و نشستن بر خاکی که در انتظار سحر است صحبت میکند. او به طرب و سرخوشی بهار اشاره میکند که با خجالت و غم همراه است. وداع با کودکانهی وجود و درد دلش را به همگان ابراز میکند و به نالهای که از دلش برمیخیزد اشاره دارد. در ادامه، به وحشت و ناامیدی از عدم و وجود میپردازد و به تقوی و وعظ بیمورد انتقاد میکند. در نهایت، شاعر به بیپناهی و نابودی احساساتش اشاره میکند و از درد و اندوهی که در دل دارد سخن میگوید.
هوش مصنوعی: شب زندگی به پایان رسید و با شمارش نفسها، در نهایت خاک من را به آسمان بردند. صبحی که انتظارش را داشتم، فرا رسید.
هوش مصنوعی: بهار با شادابی و سرزندگی خود، احساس شرم و خجالت را در من بیدار کرد. زمان به سرعت میگذرد و من بیگلاب و عطر گل باقی ماندهام، البته در این بین، لبخند و شادی هم همیشه وجود دارد.
هوش مصنوعی: درود بر وداعی که همچون کودکی دلم را میآزارد. به خاطر درد و غم خود، نالههای بیصدایم را به خاک میسپرمو دیگر هیچ امیدی به برداشتش ندارم.
هوش مصنوعی: دیگر از رشد و نمو نپرس، من به باد تپش و نشاطی بخشیدم. صبحگاه چه گلی در حال شکفتن است، چراکه نفس آبیاری دیگر را نمیپرسد.
هوش مصنوعی: در مسیر وحشت، رنگ به خاطر گرد و غبار منع پاک است. چرا که تو نمیخواهی خود را آزاد کنی، در حالی که هیچ قفسی برای خود نداری.
هوش مصنوعی: عزیز من، درخت عشق و دوستی که در دل داری، نشان از وفاداری و ماندگاری ندارد. بهتر است از آغاز توجه کنی به آن که در نهایت تو را رها خواهد کرد.
هوش مصنوعی: ای شیخ، به خاطر خودراستیات نبالید و وعظهای بیمورد نکن؛ اگر من تقوای واقعی ندارم، پس تو چه ارتباطی به من داری؟
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با بهانهجویی خود را از حقیقت دور کند، این کار ظلم است؛ زیرا غافل ماندن از زیباییها و لذتها، انسان را از درک شادیها و زیباییهای زندگی محروم میکند.
هوش مصنوعی: هر چیز ممکن و وجود و عدم در تو گم و سردرگم هستند؛ کجا برود کسی که تو را ترک کند؟ تو که همیشه در کنار هستی و هیچگاه جدا نمیشوی.
هوش مصنوعی: مانند چراغی که خاموش شده و بیتابی میکند، از خیال گریه کردن خودت عبور نکن. آخر چرا چشمانت را میفشاری، در حالی که نمیدانند چه چیزی را پنهان میکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.