چشم تعظیم ازگرانجانان این محفل مدار
کوفتن گردد عصا کز سنگ برخیزد شرار
سیر اینگلشن مآلش انفعال خرمیست
عاقبت سر در شکست رنگ میدزدد بهار
هرچه میبالد علم بر دوشگرد عاجزیست
نیستان شد عرصه از انگشتهای زینهار
از بنای چینی دلکیست بردارد شکست
ای فلک گر مردی این مو از خمیر ما برآر
نشئهٔ دور و تسلسل تاکه راگردد نصیب
جای ساغر ششجهت خمیازه میچیند خمار
دل ز ضبط یک نفس جمعیت کلّیش نیست
بحر ز افسون گهر تا کی ز خود گیرد کنار
عالم امکان تماشاخانهٔ آیینه است
هرچه میبینم به رنگ رفتهٔ خویشم دچار
با دل افتادهست کار زندگی آگاه باش
آب را ناچار باید گشت درگوهر غبار
مرزبان یأس امشب نام فرهاد که بود
کز گرانی شد صدا نقش نگین کوهسار
بوی پیراهن به حسرت کرد خلقی را مثل
میکشد یک دیدهٔ یعقوب چندین انتظار
از نفس سعی جنون ناقصم فهمیدنیست
صد گریبان میدرم اما همین یک رشتهوار
میکشم تا قامت پیریست بار هرچه هست
گو فلک دوش خم خود نیز بر دوشم گذار
بوریای فقرم آخر شهرهٔ آفاق شد
هر سر موی من اینجا چون نفس شد نیسوار
زحمت فکر درودن تا کی ای کشت امل
پرکهن شد ریشه اکنون گردن دیگر برآر
بیدل از علم و عملگر مدعا جمعیت است
هیچ کاری غیر بیکاری نمیآید بهکار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مسائل انسانی و دلایل رنج و ناامیدی در زندگی میپردازد. او بر این باور است که تلاشهای انسان در مسیر علم و ترقی ممکن است به نظر بزرگ بیاید، اما در نهایت غمی نهان در دل وجود دارد. شاعر به سوالاتی از قبیل اینکه آیا انسان میتواند از مشکلات و غمهای خود رهایی یابد، میپردازد و به نوعی بیان میکند که انسان در دنیای فانی و زودگذر گرفتار است. او از شکستها و یأس سخن میگوید و در عین حال به زیباییهای زندگی اشاره میکند. در نهایت، پیامی از ناامیدی و عدم تحقق آرزوها و تلاشها به گوش میرسد و بیان میشود که در این دنیای پر تلاطم، تلاش برای به دست آوردن چیزی جز بیتفاوتی را در پی ندارد.
هوش مصنوعی: چشمانت را به احترام بزرگانی که در این محفل هستند، پایین ننداز. زیرا اگر عصا به زمین کوبیده شود، شعلهای از سنگ بلند میشود.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف گذر زمان و تغییرات آن در طبیعت میپردازد. بهار و زیباییهایش در نهایت به پایان میرسند و به تدریج رنگ و طراوتی که داشتند، محو میشوند. گلشن و خرمی در آخر به سکون و خاموشی میرسند و این واقعیت نشاندهندهی زوال و تغییر است. به عبارت دیگر، زیبایی و سرزندگی در نهایت از بین میرود و به نوعی به چرخهای از انفعال و پایان میانجامد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر چه علم و دانش بر دوش انسان سنگینی کند، در واقع او همچنان در برابر ناتوانی و ضعفهای خود قرار دارد. در اینجا، علم نمیتواند تمام مشکلات و چالشها را از بین ببرد و انسان را از احساس آسیبپذیری رها کند.
هوش مصنوعی: اگر آسمان قادر باشد، این درد و رنج را از دل ما بردارد، ای آسمان! اگر تو مردی، پس این مشکل کوچک را از وجود ما بزدای.
هوش مصنوعی: این بیت به وصف حالتی اشاره دارد که در آن شخص تحت تأثیر نشئگی و حالت سرخوشی قرار دارد. به نوعی نشان میدهد که در دنیای تکرار و دور باطل، انتظار بازگشت به حالی خوش و لذتبخش را دارد. فرد در حالی است که بر اثر این وضع، خمیازه میکشد و حس ضعف و خمودگی را تجربه میکند، گویی دچار نوعی غفلت و خوابآلودگی شده است. ششجهت در اینجا به تنوع و کثرت منابع لذت و نشئگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: دل نمیتواند تمام احساسات و عواطف را در خود جای دهد، مثل اینکه دریا نمیتواند تمام جواهرات را در خود نگه دارد. تا کی میخواهیم از خودمان فاصله بگیریم و کنار بایستیم؟
هوش مصنوعی: جهان امکان مانند تماشاخانهای است که در آن هر چیزی که میبینم، به رنگ و شکل خودم تاثیر پذیرفته است.
هوش مصنوعی: زندگی با دل به چالش افتاده است و باید بدانیم که برای به دست آوردن چیزهای با ارزش، مانند گوهر، باید از میان مشکلات و موانع عبور کنیم.
هوش مصنوعی: امشب، مرزبان احساس ناامیدی است و نام فرهاد را به خاطر میآورد. فرهاد کسی است که به خاطر مشکلات و دشواریها صدایش در کوهسار بلند شده و همگان آن را شنیدهاند.
هوش مصنوعی: بوی پیراهن یوسف، در دل مردم آرزویی عمیق و شوقی بیپایان ایجاد کرده، مانند میکشد که دل چندین سال انتظار چشم یعقوب را به دنبال یوسف میکشد.
هوش مصنوعی: با تلاش و جنون، میتوانم بفهمم که وضعیت من ناقص است. من به تعداد زیادی از مسائل و مشکلات میپردازم، اما در این میان، فقط یک موضوع برای من مهم و برجسته باقی مانده است.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که هنوز جوانم، بار زندگی را به دوش میکشم؛ هرچند که دنیا بر دوشم سنگینی کند، اما ای روزگار، میخواهم که کمی از سنگینیات را هم به دوش من بگذاری.
هوش مصنوعی: مشکلات مالی و فقر من به عالم شهرت پیدا کرده است. هر تار موی من در اینجا مانند نفسی است که به آن وابستهام و دیگر نمیتوانم از آن جدا شوم.
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید تلاش کنم و فکر کنم؟ ای دانهٔ امید کهنم، ریشهات قدیمی شده است، اکنون باید سر تازهای برآوری.
هوش مصنوعی: بیدل میگوید که از نظر علم و عمل، هرچه در زندگی انجام میدهیم، تنها نتیجهاش بیکاری است. به عبارت دیگر، در تلاشها و فعالیتهایمان هیچ چیز واقعاً مفید و سازنده وجود ندارد و همه چیز به نوعی به بیهودهگی میانجامد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.