گذشت عمر به لرزیدنم ز بیم و امید
قضا نوشت مگر سرخطم به سایهٔ بید
سحر دماندن پیری چه شامهاکه نداشت
سیاهکرد جهانم به دیده موی سفید
ز دور میشنوم گر زبان ما و شماست
جلاجلیکه صدا بسته بر دف ناهید
جز اختراع جنون امل طرازان نیست
قیامت دو نفس عمر و حسرت جاوید
تلاش خلق به جایی نمیرسد امّا
همان به دوش نفس ناقه میکشد امید
حذر ز نشئهٔ دولت که مستی یک جام
هنوز میشکند شیشه برسر جمشید
نماند علم و هنر عشق تا به یاد آمد
چراغها همه گل کرد دامن خورشید
غبار قافلهٔ رفتگان پرافشانست
که ای نفس قدمان شام شد به ما برسید
کدورت از دل منعم نمیرود بیدل
چه ممکن است که چینی رسد به موی سفید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیتها به تأمل در زندگی و گذر عمر میپردازد. او از نوسانات زندگی، اضطراب و امید سخن میگوید و به پیری و تغییرات ناشی از آن اشاره میکند. دنیا را تیره و تار توصیف کرده و از حسرتهایش میگوید. او به تلاشها و آرزوهای انسانها اشاره میکند که در نهایت به جایی نمیرسد و تنها امید و نفس باقی میماند. همچنین بر زوال علم و هنر عشق تأکید میکند و به مرگ و رفتن انسانها از دنیا اشاره دارد. در نهایت، او به ناامیدی و عدم تغییر در دلها میپردازد و بیان میکند که چهرههای پیر و رنج دیده قابل تغییر نیستند.
هوش مصنوعی: زندگی من با نگرانی و امید به سر میبرد و سرنوشتم را نگارش کردهام، شاید در سایهٔ درخت بید به آرامش برسم.
هوش مصنوعی: در زمان صبح، وقتی پیری به سراغم میآید، چه شبهایی را که در دل تاریکی سپری کردهام، به طوری که در چشمانم دنیا به خاطر موی سفیدم تیره و غمناک شده است.
هوش مصنوعی: از دور صدایی میشنوم که گویا صحبت ما و شماست، صدایی شبیه به زنگی که بر روی طبل ناهید زده میشود.
هوش مصنوعی: جز جنون و دیوانگی، چیز دیگر نخواهد بود؛ روز قیامت دو چیز است: عمر کوتاه و حسرتی که همیشه باقی میماند.
هوش مصنوعی: تلاش مردم به جایی نمیرسد، اما نفس به دوش امید، بار سنگینی را بر دوش خود دارد.
هوش مصنوعی: مواظب اوج قدرت و عظمت باش که حتی یک جام مستی میتواند شیشه را بر سر جمشید بشکند.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق فراموش شد، هیچ نشانی از علم و هنر آن باقی نمانده است. در این زمان، همه چراغها خاموش شدند و دامن خورشید نیز دچار تغییر و گلفروشی شد.
هوش مصنوعی: دود و غباری که از کاروان رفتگان به جا مانده، نشان از حرکت آنهاست، ای جان! قدمهایت را به سمت ما برسان، چون شب فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: دل من از ناخرسندی و کدورت پر شده و این کدورت هرگز از بین نمیرود. آیا ممکن است که یک فنجان چینی به موی سفید برسد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.