گنجور

 
بیدل دهلوی

بیخودی امشب پر و بال فغانی می‌شود

گر ندارد مدعا باری بیانی می‌شود

هیچ وضعی درطریق جستجوبیکارنیست

پای خواب‌آلود هم سنگ نشانی می‌شود

نشئهٔ تسلیم حاصل‌کن‌که مشتی خاک را

باد هم‌ گر می برد تخت روانی می‌ شود

موج این دریا به سعی ناخدا محتاج نیست

کشتی ما را شکستن بادبانی می‌شود

چون لطافت تهمت‌آلود کدورت شد بلاست

سایهٔ بال پری کوه گرانی می‌شود

رخ مپوش از من که چشم حسرت آهنگ مرا

هر سر مژگان پر و بال فغانی می‌شود

عاجزم چندانکه در عرض ضعیفیهای من

ناله ‌گر باشد نگاه ناتوانی می‌شود

گر چنین باشد فشار حسرت بال هما

مغزها آخر ز خشکی استخوانی می‌شود

بسکه گرمیهای صحبت پرفشان وحشت است

آتش این کاروان هم کاروانی می‌شود

راحت جاوید در ضبط عنان آرزوست

بال و پرگر جمع ‌گردد آشیانی می‌شود

سیر حق بیدل بقدر ترک اسباب است و بس

سوی او از هرچه برگردی عنانی می‌شود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بابافغانی

دم به دم در عاشقی دل را زیانی می‌شود

هر زمان از عمر من آخر زمانی می‌شود

دل اسیر خردسالی گشت و این چرخ کهن

پیر می‌سازد مرا تا او جوانی می‌شود

روز اول چون نهاد انگشت بر لوح و قلم

[...]

عرفی

هر زمان در فتنه خوش نامهربانی می‌شود

این همه غوغا برای نیم‌جانی می‌شود

عشق باغ دل‌نشین دارد، که مرغ دل در او

گر نشیند بر گیاهی ، آشیانی می‌شود

هرکه بنشیند به طرف خوان گردش‌های دهر

[...]

کلیم

خستگان را ناوکش آرام جانی می‌شود

سینه را پیکان او راز نهانی می‌شود

بس که از سوز درون نم در نهاد من نماند

در گلو هر قطره اشکم استخوانی می‌شود

شمع گر هم‌قامتت شد، کو میان لاغرش

[...]

صائب تبریزی

یک دل روشن نگهبان جهانی می‌شود

عصمت یوسف حصار کاروانی می‌شود

قطره تا دارد نظر بر خویش گرداب فناست

از خودی چون رست بحر بیکرانی می‌شود

نفس ظالم می‌شود مظلوم در پیرانه‌سر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه