شبکه وصل آغوشپرداز دل دیوانه بود
از هجوم زخم شوق آیینهٔ ما شانه بود
عشقمیجوشید هرجاگرد شوخیداشتحسن
رنگ شمع از پرفشانی عالم پروانه بود
یاد آن عیشیکه از رنگینی بیداد عشق
سیل در ویرانهٔ من باده در پیمانه بود
از محیط ما و من توفانکثرت اعتبار
نه صدفگلکرد اماگوهر یکدانه بود
از تپیدنهای دل رنگ دو عالم ربختند
هر کجا دیدم بنایی گرد این ویرانه بود
راز دل از وسعت مشرب به رسواییکشید
دامن صحرا گریبان چاکی دیوانه بود
خانه وبرانی به روی آتش من آب ریخت
سوختنها داشتم چون شمع با کاشانه بود
جرم آزادیستکر نشناخت ما را هیچکس
معنی بیرنگ ما از لفظ پر بیگانه بود
عالمی را سعی ما و من به خاموشی رساند
بهر خواب مرگ شور زندگی افسانه بود
اختلاط خلق جز ژولیدگی صورت نبست
هر دو عالم پیچش یک گیسوی بیشانه بود
چشملطفاز سخترویانداشتن بیدانشیست
سنگ در هرجا نمایانگشت آتشخانه بود
دوش حیرانم چه میپیمود اشک از بیخودی
کز مژه تا خاک کویش لغزش مستانه بود
مفت سامان ادب کز جلوه غافل میروبم
چشم واکردن دلیل وضع گستاخانه بود
هرکجا رفتیم سیر خلوت دل داشتیم
بیدلآغوش فلک هم روزنی زین خانه بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به تجربههای عاشقانه و لحظات احساساتی عمیق خود اشاره میکند. او از شب وصال و شور و شوق عشق سخن میگوید، جایی که عاشق در آغوش معشوق خود فراموشی و خوشی را تجربه میکند. او به تضاد عشق و درد اشاره دارد و بیان میکند که با وجود همه زخمها و دلزدگیها، عشق همیشه در حال جوشیدن و روشنایی بخشیدن است.
شاعر سپس به ویرانی دل خود و غمهای ناشی از عشق اشاره میکند و بیان میکند که در حالی که زندگی پر از ناملایمات است، عشق به عنوان یک گهر ارزشمند در دل او باقیمانده است. او از تأثیر عشق بر زندگیاش و چالشهای موجود در دنیای مادی سخن میگوید و بیان میکند که انسانها هرگز نمیتوانند آزادی را درک کنند.
در نهایت، شاعر به ناامیدی ناشی از شرایط زندگی و ناتوانی مردم در درک عمیق عشق اشاره دارد، بهگونهای که دنیای او پر از احساسات پیچیده و دردهای ناشی از بیتوجهی است. او در جستجوی لحظات آرامش و خلسه در عشق و زیباییهاست.
هوش مصنوعی: شب، زمانی که آغوش محبوب دل دیوانه را در آغوش میگیرد، از شدت میل و شوق مانند زخمهایی که بر دل نشسته است، تاب میآورد و در این حال، وجود ما مانند آینهای است که به شانهی این عشق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: عشق در هر جایی که شوخی و لطافت وجود داشت، به آرامی و سرنشینی میجوشید. زیبایی شمع از درخشش و تابش پروانه به وجود میآید.
هوش مصنوعی: به یاد آن لحظههای خوشی که در اثر زیبایی و شادی عشق، همه چیز در ویرانهام مانند شراب در پیمانه میجوشید.
هوش مصنوعی: محیط و دنیای ما پر از تنوع و کسرت است. اگرچه در این هیاهو و شلوغی، ممکن است چیزهای زیادی را ببینیم و شناختهشده باشند، اما در پس این ظاهر، ارزش و گوهر واقعی به تعداد اندک و خاصی تعلق دارد.
هوش مصنوعی: از تپشهای دل، رنگ و بوی دو جهان را ربودند. هر جا که نگاهی انداختم، بنای زندگی دور این ویرانه را دیدم.
هوش مصنوعی: دلایل و احساسات عمیق و نیز رازهای دل، از وسعت و عمق تجربیات زندگی به جایی رسید که باعث رسوایی و درهم شکستن دامن صحرا شد؛ این درهم شکستن بهگونهای عمیق و دیوانهوار بود.
هوش مصنوعی: خانه و زندگیام را بر سر آتش مشکلاتم سرد کردهای. گرچه دلم به سوختن شمعی میماند که در کنار خانهام است و تحمل درد و ناراحتیها را دارد.
هوش مصنوعی: جرم ما این است که آزادی را درک نکردهاند و هیچکس نمیداند ما چه هستیم؛ هویت واقعی ما از کلمات و نشانههای بیگانه جداست.
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش ما باعث سکوت یک عالم شد، خواب مرگ همچون افسانهای بود که شوری در زندگی به همراه داشت.
هوش مصنوعی: اختلاط مردم فقط به سردرگمی و عدم نظم ظاهری میانجامد، زیرا در حقیقت، همه چیز به یک نوع پیچییدگی و در هم آمیختگی شبیه به موهای پریشان وابسته است.
هوش مصنوعی: داشتن توجه و محبت از سوی افرادی که سختدل و غیرقابل دسترس هستند، نشاندهنده نادانی است. در هر کجا که سنگ و سختی وجود داشته باشد، در واقع آتشنشینی در آنجا حس میشود.
هوش مصنوعی: دیشب در حال غمگینی و حیرانی، اشک از چشمانم میریخت و نمیدانستم چرا. این اشک تا زمین کوی محبوبم میآمد و مانند فردی مست به جلو و عقب میرفت.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من به خاطر زیباییهای ادب و هنر، از چیزهایی که مرا غافلگیر میکنند دور میشوم. وقتی چشمانم را باز میکنم، متوجه میشوم که وضعیت بیادبانهای را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: هرجا که رفتیم، دلمان را آرامش و خلوتی همراه داشتیم. حتی در آغوش آسمان نیز یک دریچه از این خانه برای ما وجود داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه بود
پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود
چرخ میزد آب و برمیگشت در گرد حصار
گوئیا بغداد شمع و دجله چون پروانه بود
تیرباران کرد ابر و لشکری چون سیل راند
[...]
دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
دی که می آمد ز جولانگاه شوخی مست ناز
نرگسش بر گوشهٔ دستار خوش ترکانه بود
بهر آن نا آشنا میرم که فرد از همرهان
[...]
دجله را امسال رفتاری عجیب مستانه بود
پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود
شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود
تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود
صاحب خرمن نگشتم تا نیفتادم ز پا
مور من تا دست و پایی داشت قحط دانه بود
طره موجم، نوآموز کشاکش نیستم
[...]
چشمت امشب ساقی و بیطاقتی پیمانه بود
یک نگاه آشنا تکلیف صد میخانه بود
لطف پنهان ناز پرورد تغافل بوده است
یاد ایامی که با من چشم او بیگانه بود
می زدم امروز لاف زهد پیش زاهدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.