گنجور

 
بیدل دهلوی

ماضی ومستقبل این بزم حیرت حال بود

شخص از خود رفته در آیینه‌ها تمثال بود

سوختن همچون سپند از ننگ ایجادم رهاند

ورنه هستی برلب عرض نفس تبخال بود

بسکه یاس ناتوانی در مزاجم ریشه‌کرد

بر زبان خامه حرف مدعایم نال بود

هرقدر بر جا فسردم وحشتم سامان‌گرفت

چون غبار رنگ در ساز شکستم بال بود

غیر حسرت از جهان جستجوگردی نکرد

کاروان ما نگاه واپسین دنبال بود

خلق را در تیرباران هجوم احتیاج

آبرو تا بود وقف چشمهٔ غربال بود

هرکجا فال شکفتن زد بهار غنچه‌اش

صبح از ایجاد تبسم چین روی زال بود

بی‌نصیبان چشم درگرد دو رنگی باختند

ورنه حسنش را سواد هردو عالم خال بود

غیر را در دل شکوه عشق‌ گنجایش نداد

خانهٔ خورشید از خورشید مالامال بود

جلوهٔ عیش و الم یکسر به موهومی گذشت

عمر را کیفیت تصو‌یر ماه و سال بود

ماجرای سایه از خورشید هم روشن نشد

رفتنم از خویش، یا، زان جلوه استقبال بود

بیدل از بیدردی روز وداعت سوختم

سینه می‌کندی چه می‌شد گر زبانت لال بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بیدل دهلوی

همین شعر » بیت ۱

ماضی ومستقبل این بزم حیرت حال بود

شخص از خود رفته در آیینه‌ها تمثال بود

طغرل احراری

حبذا طغرل که بیدل می‌سراید مصرعی

ماضی و مستقبل این بزم حیرت حال بود

اهلی شیرازی

سینه پر علم حیدر بحر مالامال بود

گوهر شبیر و شبر شاهد احوال بود

فصیحی هروی

دوش از تب پیکرم چون شعله آتش بال بود

بر لب خاموشیم مهر ادب تبخال بود

رنج و راحت در مزاج درد و درمان می‌گداخت

سونش الماس و ریش دل به یک منوال بود

شعله زد شوق و در گوش شهیدان پنیه سوخت

[...]

صائب تبریزی

از قبول نقش، دل دایم پریشان حال بود

گر غباری داشت این آیینه از تمثال بود

از تهی چشمان گره در کار من امروز نیست

آب کشت من مدام از چشمه غربال بود

از گشاد لب در تشویش واشد بر رخش

[...]

طغرل احراری

هرکجا شوق توام ساغر کش آمال بود

صبح عشرت سربلند و شام غم پامال بود

داشتم از زلف او سرمایه عیش ابد

تا سواد خط او بر روی دولت خال بود

دیده آیینه بر رویش گشودند در ازل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه