ریشهواری عافیت در مزرع امکان نبود
هرکه در دلها مدارا کاشت جمعیت درود
گرمی هنگامهٔ ما یک دو روزی بیش نیست
رفته است آنسوی این محفل بسیگفت و شنود
جز وبال دل ندارد زندگی آگاه باش
تا نفس دارد اثر آیینه میباید زدود
از ضعیفی چشم بر مشق سجودی دوختیم
لغزش مژگان زسرتا پای ما چون خامه سود
صورت این انجمن گر محو شد پروا کراست
خامهٔ نقاش ما نقش دگر خواهد نمود
از بلند و پست ما میزان عدل آزاده است
نی هبوطی دارد این محفل نه آثار صعود
عشق داد آرایش هرکس به آیینیکه خواست
داشت مجنون نیز دستاری که سودایش ربود
خفّت غفلت مباد ادبار روشن گوهران
میکشد پا خوردن از خاشاک چون آتش غنود
جوهر آگاهی آیینه با زنگار رفت
حیرت از بنیاد ما آخر برون آورد دود
عالم مطلق سراپایش مقید بوده است
حسن در هرجا نمایان شد همین آیینه بود
از تامل باید استعداد پیدا کردنت
گوهری دارد به کف هر قطره از دریای جود
ساز هستی غیر آهنگ عدم چیزی نداشت
هر نوایی راکه وادیدم خموشی میسرود
وهم هستی غرهٔ اقبالکرد آفاق را
بر سر ما خاک تا شد جمع قدر ما فزود
خلق خواری را به نام آبرو میپرورد
قطرهٔ افسرده را بیدل گهر باید ستود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بررسی حال و وضعیت زندگی انسانها میپردازد. او میگوید که هر کس که در دلها مدارا و محبت بکارد، از برکت جمعیت سود خواهد برد. او به زودگذر بودن زندگی اشاره کرده و میگوید که زندگی رضایت بخش نیست و فقط وبالی بر دل است. باید با آگاهی و بینش زندگی کرد و از غفلت دور بود.
شاعر به نقش عشق اشاره میکند که هر کس را به آرایشی خاص میآراید و تأکید میکند که هر فرد باید به استعداد و جوهر درونی خود پی ببرد. او همچنین به ناپایداری دنیا اشاره میکند و میگوید هر چیزی که در این دنیا رایج است، در نهایت محو خواهد شد و حقیقت در درون ماست.
نهایتاً، شاعر به اهمیت آگاهی و بینش در زندگی اشاره میکند و میگوید که هر انسان باید در جستجوی حقیقت و جوهر وجودی خود باشد و از خساست و حقارت دوری کند. در واقع، زندگی معنایی بیشتر از ظواهر دارد و باید به عمق آن توجه شود.
هوش مصنوعی: بهطور ساده میتوان گفت: آرامش و راحتی در زندگی، در جایی به دست نمیآید که محبت و سازگاری در دلها کاشته نشود. هر کسی که در دلها مدارا و محبت را ایجاد کند، باعث جمع شدن خوبیها و سلامتی میشود.
هوش مصنوعی: شور و هیجانی که ما الآن داریم، تنها چند روزی بیشتر دوام نخواهد آورد. گفته و شنیدههای زیادی در این محفل گذشته است.
هوش مصنوعی: زندگی جز درد و اندوه چیز دیگری ندارد و باید بدانیم که تا وقتی نفس در بدن داریم، باید از زشتیها و ناپاکیها خود را پاک کنیم.
هوش مصنوعی: به خاطر ضعف خود، زمانی که به سجده میرفتم، چشمم را به زمین دوختم و با ناز چشمانم، هر حرکتی از سر تا پایم را مانند قلم و خطی که مینویسم، نادیده گرفتم.
هوش مصنوعی: اگر چهرهی این جمع از بین برود، نگران چه کسی خواهد بود؟ قلم نقاش ما شکل و شمایل دیگری خواهد کشید.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که در عالم آزادگان، معیار و سنجش بر اساس عدالت است و در این محیط، نه نشانهای از سقوط وجود دارد و نه نشانهای از صعود. به عبارت دیگر، در این مکان، همه چیز بر مبنای انصاف و برابری است و هیچ کس در موقعیت پایین یا بالا قرار ندارد.
هوش مصنوعی: عشق به هر فردی زیبایی خاصی میدهد و هر کس به شیوه و سبک خود به آن میپردازد. حتی مجنون هم به خاطر عشقش، به گونهای خاص و ویژه زیبا شده است.
هوش مصنوعی: غفلت نکن، زیرا که دوران تاریکی از درخشش و ارزشهای والای زندگی، همچون آتش است که میتواند از چیزهای بیارزش و بیاهمیت به پا خیزد و درخشش خود را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: ذاتی که به ما آگاهی میدهد، مانند آینهای است که کثیفی آن را پوشانده و باعث حیرت ما شده است. اما در نهایت، این آگاهی، ما را از بنیاد حیرت آزاد کرده و حقیقت را به ما نشان میدهد.
هوش مصنوعی: تمام هستی تحت تأثیر زیبایی قرار گرفته و در هر مکانی که زیبایی نمایان شود، این زیبایی به وضوح در قلب عالم منعکس میشود.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به استعداد و مهارت، باید کمی تامل و تفکر کرد؛ زیرا هر قطره از دریای بخشش، مانند یک گوهر ارزشمند است.
هوش مصنوعی: در دنیا، غیر از گمشدگی و نیستی، چیزی وجود ندارد و هر صدا و نغمهای که به گوش میرسد، در نهایت به سکوت میانجامد.
هوش مصنوعی: توهم وجود، ما را فریب داده و درک نادرستی از خوشبختی به ما داده است، تا جایی که دنیا به شدت بر ما تأثیر گذاشته است، و این تأثیر منجر به افزایش ارزش و مقام ما شده است.
هوش مصنوعی: آدمها بعضی اوقات برای حفظ آبرو به دیگران ظلم میکنند، اما فردی که در دل خود غم دارد و در عین حال ارزشمند است، شایستهی ستایش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بوالخلیل آنکو بگیتی زو شده موجود جود
جعفر آن کش چوب گشت از طالع مسعود عود
وصف آن مخدوم میکن گرچه میرنجد حسود
کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود
گرچه خود نیکو نیاید وصف می از هوشیار
چون پی مست از خمار غمزه مستش چه سود
مست آن می گر نهای می دو پی دستار و دل
[...]
ای که چون جان رفته ای از پیش ما، باز آی زود
کز فراقت سوختم بر آتش دل همچو عود
پیش روی خود مرا بنشان بر آتش چون سپند
تا بسوزم خویشتن را کوری چشم حسود
ای که بردی آبروی من ز آه دل بترس
[...]
باد پیمائی که جم را خاک ره پنداشتی
بر من از دیوانگی هر دم کمینی می گشود
گفتم آخر چند ازین گرمی برو سردی مکن
می فروزی آتش و خود کور می گردی بدود
چون نداری زهره ئی زهرت نمی باید فشاند
[...]
با سرود و آه و ناله میرود اشکم چو رود
در پیش مستان محبت این بود رود و سرود
عاشقان را در محافل ناله سازد سر بلند
مطربان را در مجالت آبرو باشد ز رود
با سرشکم دجله و جیحون دو بار آشناست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.