گنجور

 
بیدل دهلوی

عشاق چون فسانهٔ تحقیق سر کنند

آیینه بشکنند و سخن مختصر کنند

هر چند برق شعله زند از نگاهشان

یکسر چراغ خانهٔ آیینه بر کنند

بر جوهر حیا نپسندند انفعال

صد عیب را به یک مژه بستن هنر کنند

شوخی ز چشمشان نبرد صرفه جز عرق

گل را همان به دیدهٔ شبنم نظر کنند

افسون جاهشان نکند غافل از ادب

دریا اگر شوند کمین گهر کنند

تا غیر از وفا نبرد بوی آگهی

از یار شکوه‌ای که محال است سر کنند

از انفعال نامه‌بران رموز عشق

رنگ پریده را به عرق بال تر کنند

بزم حضورشان نکشد انتظار شمع

اشکی جلا دهند و شبی را سحر کنند

تا جذبهٔ طلب گذرد در خیالشان

مانند شبنم آبله را بال و پر کنند

چون موج هر کجا پی تحقیق‌ گم شوند

فکر سراغ خود به دل یکدگر کنند

خورشید منظری ‌که بر آن سایه افکنند

فردوس منزلی که در آنجا گذر کنند

پای ثبات مرکز پرگار دامن‌ست

هر چند تا به حشر چو گردون سفر کنند

سعی وفا همین‌ که چو بیدل شوند خاک

شاید ز نقش پای ‌کسی سر به‌ در کنند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

آن شب‌روان که در شب خلوت سفر کنند

در تاج خسروان به حقارت نظر کنند

اهلی شیرازی

شاهان اگر بصحبت رندان نظر کنند

شاید که نازو سروری از سر بدر کنند

با دشمنان عتاب بود مصلحت ولی

با دوستان بچشم عنایت نظر کنند

خون دلم چنین که دو لعل تو میخورند

[...]

کلیم

آن رهروان که در پس زانو سفر کنند

پوشیده دیده و ره نادیده سر کنند

هر جا غبار کوی تو باشد عبیر چیست

خاکیست آنکه عطر فروشان بسر کنند

اهل کرم که عزت مهمان شناختند

[...]

صائب تبریزی

جمعی که قطع راه به مژگان تر کنند

چون رشته دست در کمر صد گهر کنند

بحری است بحر عشق که موج و حباب را

دریادلان تصور تیغ و سپر کنند

خرطوم پشه را کجک فیل کرده اند

[...]

رضاقلی خان هدایت

غمدیدگان عشق ترا شادی آرزوست

اما نه آن قدر که غم از دل به در کنند

دوزخ در آب دیده شود غرق روز حشر

گر عاشقان حدیث غم عشق سرکنند

ای مدعی برو که محبت نه کار تست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه