گنجور

 
بیدل دهلوی

نظر بر کج‌روان از راستان بیش است‌ گردون‌ را

که خاتم بیشتر در دل نشانَد نقشِ واژون را

شهیدم لیک می‌دانم‌ که عشقِ عافیت‌دشمن

چو‌ یاقوتم به آتش می‌برد هر قطرهٔ خون را

در آغوش شکنج دام الفت راحتی دارم

خیال زلف لیلی سایهٔ بید است مجنون را

گر از شور حوادث آگهی سر در گریبان‌ کن‌!

حصار عافیت جز خُم نمی‌باشد فلاطون را

نه تنها اغنیا را چرخ برمی‌دارد از پستی

زمین هم‌ لقمه‌های چرب داند گنج قارون را

شعور جسم زنجیری‌ست در راهِ سبک‌روحان

که‌ چون‌ خط نقش‌ بندد، پای‌ِ رفتن نیست‌ مضمون‌ را

دل است آن تخم بی‌رنگی‌ که بهر جستجوی او

جگر سوراخ سوراخ است‌ نه غربال‌ گردون را

به‌قدر کوشش عشق ست نعلِ حُسن در آتش

صدای تیشهٔ فرهاد مهمیز است‌ گلگون را

خیال ماسوا فرش است در وحدت‌سرای دل

درون خویش دارد خانهٔ آیینه بیرون را

حوادث‌ مژدهٔ‌ امن‌ است اگر دل‌ جمع‌ شد بیدل

گهر افسانه‌ داند شورشِ امواج‌ جیحون را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۳۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را

که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را

یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را

یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را

یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر

[...]

امیرخسرو دهلوی

چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مفتون را

گه از گاهی به من بنمای باری صنع بیچون را

تو می کن هر چه خواهی، من نیارم دم زدن زیرا

که گر چه خون کند سلطان، نیارند از پی خون را

نخواهم داد دربان ترا بهر درون زحمت

[...]

صائب تبریزی

به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را

که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را

به مژگان تر من قطره خون را تماشا کن

ندیدی گر به دوش کوهکن تمثال گلگون را

نظربندست عاشق رو به هر جانب که می آرد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را

خیابان کردم از یک سرو، بر خود کوه و هامون را

مربی گر نباشد آفتاب طلعت لیلی

که میسازد نگین حلقه اطفال مجنون را

تلاش خودشناسی، شیوه آزادگان باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه