دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند
با ما نشان برگ گلی زان بهار ماند
خمیازه سنج تهمت عیش رمیدهایم
می آنقدر نبود که رنج خمار ماند
از برگگل درین چمن وحشت آبیار
خواهد پری ز طایر رنگ بهار ماند
یاسم نداد رخصت اظهار نالهای
چندن شکست دل که نفس در غبار ماند
آگاهیم سراغ تسلی نمیدهد
از جوهر آب آینهام موجدار ماند
غفلت به نازبالش گل داد تکیهام
پای به خواب رفتهٔ من در نگار ماند
آنجا که من ز دست نفس عجز میکشم
دست هزار سنگ به زیر شرار ماند
باید به فرصت طربم خون گریستن
تمثال رفت وآینه تهمت شکار ماند
یعقوبوار چشم سفیدی شکوفهکرد
با من همین گل از چمن انتظار ماند
بیدل از آن بهار که توفان جلوه داشت
رنگم شکست و آینهای در کنار ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به حسرت و درد ناشی از جدا شدن دلبر اشاره میکند. او از حالتی حیرت و اندوه در پی این جدایی سخن میگوید و بر یادگارهای بهار و زیباییها تمرکز میکند. عواطفی چون خستگی و بیحوصلگی از تجارب تلخ زندگی در او نمایان است. او به زخمهای عاطفی و آسیبهایی که عشق و جدایی به او زدهاند، اشاره میکند و از جستجوی تسلی و آرامش در میان دردهایش میگوید. در نهایت، غزل به حسرت و انتظار برای بازگشت عشق اشاره میکند و تأکید میشود که خاطرات تلخ و زیباییهای گذشته همچنان وجود دارند.
هوش مصنوعی: عشق به واسطه رفتن دلدار، دل را دچار حیرت کرده و ما همچنان یادگاری از زیباییهای بهار را به همراه داریم.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به نوعی بیان میکند که ما از لذت و شادی برخوردار نیستیم و آنقدر بیحالی و خستگی در ما وجود دارد که نتوانستهایم از تجربهی خوشی بهرهمند شویم. احساس میشود که رنج و درد ناشی از خماری و کمبود شادی بر ما چیره شده است.
هوش مصنوعی: در این چمن، که پر از گل و رنگارنگی است، وحشتزده کردن آب، باعث میشود که پرندهای از رنگهای بهار برای همیشه در خاطر بماند.
هوش مصنوعی: یاسمن اجازه نداد که شکایت دل را بگویم؛ دل شکست و نفس در غبار ماند.
هوش مصنوعی: ما میدانیم که جستجوی آرامش و تسلی نمیتواند ما را به عمق وجودمان برساند، چرا که همچنان در سطحی نامتعادل و متلاطم باقی خواهیم ماند.
هوش مصنوعی: در حالتی از بیخیالی و آرامش به نرمی بر روی بالشی از گل تکیه دادهام و خوابم برده است، در حالی که چهره دلانگیزم در یادها باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در جایی که من به خاطر نفس و خواستههای خود دچار کمبود و ناتوانی شدهام، انگار که سنگهای زیادی زیر آتش و فشار قرار دارند.
هوش مصنوعی: باید در فرصت شادی، دل را به جان سپرد و با اشک ریختن از یادها گذشت؛ زیرا در چنین احوالی، نشانهها و حسرتها در آینه زمان به یادگار میمانند.
هوش مصنوعی: چشمهای سفید یعقوب نشان از امید و انتظار دارد، اما در نهایت همان گل از باغی که به انتظار میماند، باقی میماند.
هوش مصنوعی: در بهاری که طوفان نمایان بود، رنگ من خراب شد و یک آینه در کناری به جا ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفت آن نگار و عشق آن نگار ماند
او شد ز دست و دست نشاطم ز کار ماند
از دیده رفته چهرهٔ همچنون نگار او
وز اشک دیده چهرهٔ من پر نگار ماند
از چشم من جمال دو رخسار یار رفت
[...]
رفتی و درد و داغ توام یادگار ماند
صد حسرت از تو در دل امیدوار ماند
بلبل کشید رنج گلستان و عاقبت
گل را صبا ربود و ازو بهر خار ماند
دریا شد از سرشک کنارم ولی چه سود
[...]
رفتند همدمان و مرا دل فگار ماند
خون جگر ز صحبتشان یادگار ماند
دل مضطرب ز روزن چشمم برون دوید
اما ز ناتوانی هم در کنار ماند
از دشمنم چه شکوه که این زخم دوست زد
[...]
طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند
صیقل شکست وآینه ام در غبار ماند
رفتی تو لیک نام نکو یادگار ماند
حرف ترت چو دیدة ما آبدار ماند
رفتی تو از میان (و) دل سخت جان ما
بر خاک مرقد تو چو سنگ مزار ماند
بودی صفای آینة دهر و من غبار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.