قیامت خندهریزی بر مزار من گل افشان شد
ز شور آرزو هر ذرّهٔ خاکم نمکدان شد
به شغل سجدهٔ او گر چنین فرسوده میگردد
جبین درکسوت نقش قدم خواهد نمایان شد
ندانم در شکست طرهٔ مشکین چه پردازد
که گر دامن شکست آیینهدار کج کلاهان شد
چه امکانست از نیرنگ تمثالش نشان دادن
اگر سر تا قدم حیرت شوی آیینه نتوان شد
حیا سرمایگیها نیست بیسامان مستوری
نگه در هر کجا بیپرده شد محتاج مژگان شد
تحّیر معنیی دارد که لفظ آنجا نمیگنجد
چو من آیینه گشتم هرچه صورت بود پنهان شد
بهاری در نظر دارم که شوخیهای نیرنگش
مرا در پردهٔ اندیشه خون کرد وگلستان شد
عدمپیمایی موج و حباب ما چه میپرسی
همانچینشکستاین شیشهها را طاق نسیان شد
دو عالم داشت بر مجنون ما بازار دلتنگی
دماغ وقت سودا خوش که آشفت و بیابان شد
چو شبنم ساغر دردم به آسانی نشد حاصل
سراپایم ز هم بگداخت تا یک چشمگریان شد
سراغ شعلهٔ دیگر ندارد مجمر امکان
تو دل در پرده روشن کن برون خواهد چراغان شد
طلسم ناز معشوقست سر تا پای من بیدل
غبارم گر ز جا برخاست زلف او پریشان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به احساسات عمیق و دردهای درونی خود اشاره میکند. قیامت بر مزار او به وجود آمده و آرزوهایش تمام خاک او را نمکین کرده است. او به عبادت و سجده روی میآورد و در این راه دچار فرسودگی میشود. شاعر میگوید که نمیداند در برابر زیباییهای معشوقش چه باید کند و به تحیر و نیرنگهای عاشقانه اشاره میکند. او احساس میکند که در دنیای عشق، هر چیز پنهان و ناممکن است و معنای واقعی عشق بر او پوشیده مانده است. شاعر همچنین به بهاری اشاره میکند که نگرانیها و تفکراتش را تحت تأثیر قرار داده و او را به گلستانی تبدیل کرده است. در نهایت، او با دلشکستگی از زندگی و تصورات غیرواقعی خود سخن میگوید و به معشوق خود پرداخته و از غبار و پریشانیهای ناشی از عشق یاد میکند.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، بر سر مزار من، گلهایی به خاطر شوق و آرزوی فراوان به بار نشستند و هر ذره خاک من به مانند نمکدان شده است.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر خدمت و عبادت او تو دچار خستگی و ناتوانی میشوی، بدانی که در این حالت، نشانههایی از حضور او در زندگیات نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: نمیدانم زمانی که موهای مشکی به هم میریزد چه اتفاقی میافتد، زیرا اگر دامن شکست بخورد، افرادی که کلاه کجی دارند هم تغییر خواهند کرد.
هوش مصنوعی: اگر تمام وجودت پر از شگفتی و حیرت باشد، چطور میتوانی به نیرنگ و فریب تصویر حقیقتی را نشان دهی؟ در واقع، در چنین حالتی نمیتوانی مانند آینه واقعی و صادق باشی.
هوش مصنوعی: شرم و حیا به معنای پوشاندن و مخفی کردن نیست؛ وقتی در جایی بدون پرده و پوشش ظاهر شوی، دیگر به چشمانی که تو را مینگرند، نیاز خواهی داشت.
هوش مصنوعی: تحیر حالتی است که هیچ کلمهای نمیتواند آن را به درستی توصیف کند. وقتی که من همچون یک آینه شدم، تمامی جلوهها و صورتها در درونم پنهان شدند.
هوش مصنوعی: من بهاری را در ذهن خود تصویر کردهام که لطافت و زیبایی آن، تمام افکارم را تحت تأثیر قرار داده و باعث شده که دنیایم پر از گل و رنگ شود.
هوش مصنوعی: موج و حباب ما در سفر نیستند، پس چه دلیلی برای پرسش دربارهی شکست این شیشهها وجود دارد؟ این داستان هم اکنون به فراموشی سپرده شده است.
هوش مصنوعی: دو جهان به خاطر مجنون ما پر از غم و دلتنگی شده، حسی از ناراحتی و خیالپردازی او باعث شده که همه چیز به هم بریزد و بیابان زندگیاش را پر از شلوغی کند.
هوش مصنوعی: مانند شبنم، ساغر درد من به سادگی پر نشد؛ تمامی وجودم ذوب شد و در نتیجه، تنها یک چشم غمگین از من باقی ماند.
هوش مصنوعی: دل تو بهسان مشعلی است که در انتظار شعلهای دیگر است؛ پس آن را روشن کن تا نورش برافروخته شود و فضا را روشنایی بخشد.
هوش مصنوعی: محبوب من با زیباییهایش مرا کاملاً تسخیر کرده است. اگر او کمی از جای خود بلند شود، موهایش به هم میریزد و این باعث میشود که من در زندگیام دچار آشفتگی و بینظمی شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز فَرّ باد فروردین جهان چو خلد رضوان شد
همه حالش دگرگون شد همه رسمش دگرسان شد
توانگر گشت و خوشطبع و جوان از عدل فروردین
اگر درویش و ناخوش طبع و پیر از جور آبان شد
حلی بست و حلل پوشید باز اندر مه نیسان
[...]
بتحریک هوا برگ رزان در باغ ریزان شد
بهر سو صفحه بهر خط سبزه زر افشان شد
بموج گلشن و برگ درخت از گردباد غم
نشسته بود گردی سر بسر شسته بباران شد
مگر باد از بهار آورد پیغامی که شاخ گل
[...]
تنم از داغ حسرت رشک آتشگاه گبران شد
ز فیض نوبهار غم سراپایم گلستان شد
به آب عافیت گفتم غبار درد بنشانم
نظر در دیدهام اشک و نفس در سینه طوفان شد
به یاد گلرخی شب با حریفان میزدم ساغر
[...]
رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد
لطافتهای عالم گرد شد سیب زنخدان شد
خط سبزی برون آورد لعل آبدار او
که از غیرت سیه عالم به چشم آب حیوان شد
در آن تنگ دهن زان عقد دندان حیرتی دارم
[...]
سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانان شد
نگه در اشک من، چون رشته در تسبیح پنهان شد
چنان گردیده جا تنگ از هجوم گریه در چشمم
که نتواند شب هجران او، خوابم پریشان شد
بفکر این و آن، عمر گرامی رفت از دستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.