گنجور

 
بیدل دهلوی

هرچند به حق قرب تو مقدور نباشد

بر درددلی گر برسی دور نباشد

آثار غرور انجمن ‌آرای شکست است

چینی طرب مجلس فغفورنباشد

بر شیشهٔ قلقل هوس ما مگذاربد

آن پنبه‌که مغز سر منصور نباشد

پیغام وفا درگره سعی هلاک است

غمنامهٔ ما جز به پر مور نباشد

ای مست قناعت مگشا کف به دعا هم

تا دست تو خمیازهٔ مخمور نباشد

از بست و گشاد در تحقیق میندیش

چشم و مژه سهل است‌، دلت‌کور نباشد

یاران غم دمسردی ایام ندارند

باید خنکیهای توکافور نباشد

بگذر ز مقامات و خیالات فضولی

داغ «‌ارنی‌» جز به سر طور نباشد

در وادی تحقیق چه حرف است سیاهی

گر حایل بینایی ما نور نباشد

نقد دل و پا مزد تردد چه خیال است

این آبله سر برکف مزدور نباشد

ما سوختگان‌، برهمن قشقهٔ شمعیم

در دیر وفا صندل و سندور نباشد

بر هم زدن الفت دلها مپسندید

دکان حلب خوشهٔ انگور نباشد

بیدل زشروشورتعلق به جنون زن

گو خانهٔ زنجیر تو معمور نباشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

گر چشم من از صورت تو دور نباشد

دور از تو دلم خسته و رنجور نباشد

مهجور شوم از تو و جز آه سحرگاه

سوزنده کسی بر من مهجور نباشد

آن دیده چه آید که به روی تو نیاید؟

[...]

سلمان ساوجی

مستور در ایام تو معذور نباشد

هر چند که این ممکن و مقدور نباشد

ماقوت رفتار نداریم، اگر یار

نزدیک‌تر آید، قدمی دور نباشد

مست می او گرد که مرد ره او را

[...]

جهان ملک خاتون

چون چشم خوشت نرگس مخمور نباشد

بی روی تو در دیده ی ما نور نباشد

بسیار بود بنده تو را لیک چو داعی

یک بنده ی بیچاره مهجور نباشد

حالیست مرا با سر زلف تو ولیکن

[...]

کلیم

گر حق نگری لایق منصور نباشد

داری که ز چوب شجر طور نباشد

سهلست، بغمنامه ما یک نظر افکن

این مهر و وفائیست که منظور نباشد

کی پنبه کند کار نمک بر سر داغم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه