گنجور

 
بیدل دهلوی

چو تخم اشک به‌کلفت سرشته‌اند مرا

به ناامیدی جاوید گشته‌اند مرا

به فرصت نگه آخر است تحصیلم

برات رنگم و برگل نوشته‌اند مرا

طلسم حیرتم ویک نفس قرارم نیست

به آب آینهٔ دل سرشته‌اند مرا

کجا روم‌که شوم ایمن زلب غماز

به عالم آدمیان هم فرشته‌اند مرا

چگونه تخم شرارم به ریشه دل بندد

همان به عالم پروازکشته‌اند مرا

فلک شکارکمندی‌ست سرنگونی من

ندانم از خم زلف‌که هشته‌اند مرا

تپیدن نفسم‌، تارکسوت شوقم

که در هوای تو بیتاب رشته‌اند مرا

ز آه بی‌اثرم داغ خامکاری خویش

به آتشی‌که ندارم برشته‌اند مرا

چوچشم بسته معمای راحتم بیدل

به لغزش نی مژگان نوشته‌اند مرا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۱۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا

در آفتاب قیامت برشته اند مرا

دل از مشاهده من کباب می گردد

به آب چشم یتیمان سرشته اند مرا

فنای من به نسیم بهانه ای بندست

[...]

واعظ قزوینی

اگر نه، از گل محنت سرشته اند مرا؟

چرا بجبهه خط، چین نوشته اند مرا؟

چنان ز حاصل خود غافلم، که پنداری

هنوز در گل هستی نکشته اند مرا؟

ز باز چیدن دامان فیض، دانستم

[...]

جویای تبریزی

به خون دیدهٔ حسرت سر رشته اند مرا

زسوز عشق نکویان برشته اند مرا

ندیده رنگ رخم روی سرخیی هرگز

خط جبین مگر از زر نوشته اند مرا

همیشه بسته لب از عیب مردمان باشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه