چو تخم اشک بهکلفت سرشتهاند مرا
به ناامیدی جاوید گشتهاند مرا
به فرصت نگه آخر است تحصیلم
برات رنگم و برگل نوشتهاند مرا
طلسم حیرتم ویک نفس قرارم نیست
به آب آینهٔ دل سرشتهاند مرا
کجا رومکه شوم ایمن زلب غماز
به عالم آدمیان هم فرشتهاند مرا
چگونه تخم شرارم به ریشه دل بندد
همان به عالم پروازکشتهاند مرا
فلک شکارکمندیست سرنگونی من
ندانم از خم زلفکه هشتهاند مرا
تپیدن نفسم، تارکسوت شوقم
که در هوای تو بیتاب رشتهاند مرا
ز آه بیاثرم داغ خامکاری خویش
به آتشیکه ندارم برشتهاند مرا
چوچشم بسته معمای راحتم بیدل
به لغزش نی مژگان نوشتهاند مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، سخن از احساس عمیق ناامیدی و حیرت شاعر است. او خود را مانند تخم اشکی میبیند که در دنیای غم و ناامیدی زندگی میکند. فارغالتحصیل او به نوعی مرگ و خاموشی به نظر میرسد و در تلاش برای پیدا کردن آرامش و escape از غمهاست. شاعر با توصیف احساساتش از آتش درون، کمبود عشق و دلتنگی برای معشوق سخن میگوید و به حالت پرفشاری که در آن به سر میبرد اشاره دارد. او به جستجوی راهی برای رهایی و آرامش هست اما میداند که این راه دشوار و پر از مشکلات است. در نهایت، شاعر با اشاره به نیروهای بیرونی که او را تحت فشار قرار میدهند، حس عدم امنیت و دلهره را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: مثل اینکه در دل من، به واسطهٔ غم و اندوه، بذری از اشک کاشتهاند که همیشه و برای همیشه مرا ناامید کرده است.
هوش مصنوعی: در پایان تحصیلاتم، به من یادداشتی دادهاند که رنگ و ویژگیهای من را شرح دادهاند.
هوش مصنوعی: در دلتنگی و سردرگمی به سر میبرم و هیچ زمانی آرامش ندارم، چرا که وجودم به گونهای با آب آینهای که دل مرا تشکیل داده، در هم تنیده است.
هوش مصنوعی: به کجا بروم که از زبان غیبتکنندگان در امان باشم؟ حتی در میان انسانها، فرشتگان نیز وجود دارند و به من آسیب میزنند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم احساسات عمیق و آتشین خود را با دلنگرانیهای خود گره بزنم در حالی که در همین دنیا بیپرواز و آزادی، مرا به خاک سپردهاند؟
هوش مصنوعی: زندگی به مانند یک شکارچی است و من نمیدانم که چرا در دام افتادهام؛ آیا به خاطر زلفهای پیچیدهای است که مرا گرفتار کردهاند.
هوش مصنوعی: نفسم به شدت میتپد و شوق من مانند تارهایی در دلم بشدت برای تو تنگ شده است و من را در خود گیر انداخته است.
هوش مصنوعی: از ناراحتی و درد ناشی از اشتباهاتم، دلم پر از سوز و گداز است، انگار که با آتشی که وجود ندارد، مرا در آغوش گرفتهاند.
هوش مصنوعی: چشم بستهام و در حالی که نمیتوانم درست ببینم، مشکلی را که باید حل کنم تجربه میکنم. نازکیهای این موقعیت به گونهای است که گویی با نازککاری دیدگانم، حالم را به نوعی نگاشتهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا
در آفتاب قیامت برشته اند مرا
دل از مشاهده من کباب می گردد
به آب چشم یتیمان سرشته اند مرا
فنای من به نسیم بهانه ای بندست
[...]
اگر نه، از گل محنت سرشته اند مرا؟
چرا بجبهه خط، چین نوشته اند مرا؟
چنان ز حاصل خود غافلم، که پنداری
هنوز در گل هستی نکشته اند مرا؟
ز باز چیدن دامان فیض، دانستم
[...]
به خون دیدهٔ حسرت سر رشته اند مرا
زسوز عشق نکویان برشته اند مرا
ندیده رنگ رخم روی سرخیی هرگز
خط جبین مگر از زر نوشته اند مرا
همیشه بسته لب از عیب مردمان باشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.