راه فضولی ما هم در ازل حیا زد
تا چشم باز کردیم مژگان به پشت پا زد
صبحی زگلشن راز بوی نفس جنون کرد
برهردماغ چونگل صد عطسه زین هوا زد
دل داغ بینصیبی است از غیرت فسردن
دست که دامن ناز بر آتش حنا زد
سررشتهٔ نفس نیست چندان کفیل طاقت
گر دلگره ندارد بر طبع ما چرا زد
در نیم گردش رنگ دور نفس تمام است
جام هوس نباید بر طاق کبریا زد
تا دل ازین نیستان یک نالهوار برخاست
چون بند نی ضعیفی صد تکیه بر عصا زد
آرایش تحیر موقوف دستگاهیست
راه هزار جولان دامان نارسا زد
افلاس در طبایع بیشکوه فلک نیست
ساغر دمی که بی می گردید بر صدا زد
درکارگاه تقدیر دامان خامشی گیر
از آه و ناله نتوان آتش درین بنا زد
با گرد این بیابان عمریست هرزه تازیم
در خواب ناز بودیم بر خاک ما که پا زد
آیینه در حقیقت تنبیه خودپرستی است
با دل دچارگشتن ما را به روی ما زد
بیدل بهار امکان رنگی نداشت چندان
دستی که سودم از یأس بر گل تپانچهها زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تأمل در امور انسانی و حیات میپردازد. شاعر از حیا و فضولی انسانها سخن میگوید و میگوید که تا زمانی که دنیا را شناختیم، با ناپختگی و بیتجربگی به آن واکنش نشان دادیم. بوی گلها و زیباییها به ما الهام میدهد، اما دلمان به خاطر ناکامیها و بینصیبیها دچار داغ و سردی شده است.
شاعر اشاره به ناتوانی در کنترل نفس و دل دارد و میگوید که در چرخشهای دنیا، دلمان به راحتی دچار سردرگمی میشود. زندگی و عشق را در لحظات ناپایدار و گذرا میبیند و از تقدیر میگوید. در نهایت، یادآوری میکند که غرور و خودپرستی تنها ما را به چالش میکشند و به نوعی سبب نشناختن خودمان میشوند. شاعری به نام بیدل از عدم وجود امکان رنگ و زیبایی در بهار زندگی سخن میگوید و از ناامیدی و زخمهای روحی ناشی از زندگی مینالد.
هوش مصنوعی: در آغاز، حیا باعث شد که ما نتوانیم در کار دیگران فضولی کنیم، تا زمانی که به دنیا آمدیم و متوجه شدیم که دلمان به چیزهای ممنوع میزند.
هوش مصنوعی: صبحی از باغ راز، بوی نفس عاشقانهای از جانب محبت زد. هر کسی که این هوا را استنشاق کرد، مانند گل، صد عطسه از خوشحالی کرد.
هوش مصنوعی: دل داغ و ناامید، از شجاعت و غیرت بیبهره است، زیرا هنگامی که دست به کار میشود، نمیتواند زینت و زیبایی خود را بر آتش حسرت بیفزاید.
هوش مصنوعی: نفس انسان به هیچ وجه نمیتواند به خودی خود از پس مشکلات برآید؛ اگر دل نتواند بر طبیعت ما فائق آید، پس چرا باید چنین مشکلاتی را ایجاد کند؟
هوش مصنوعی: در هر نیمچرخ زندگی، تمامی رنگها و احساسات به پایان میرسند. باید مراقب بود که نشانههای خواهش و هوس را بر مقام والای کبریا نزنیم.
هوش مصنوعی: وقتی دل از این نیستان یک نالهی جگرسوز بلند کرد، مانند نی ضعیفی که برای ایستادن به صد تکیه بر عصا نیاز دارد.
هوش مصنوعی: زیبایی و شگفتی بستگی به کنش و کارهای خاص دارد و برای درخشش و تاثیرگذاری، نیاز به شرایط و امکانات مناسب است. در غیر این صورت، تلاشها ممکن است ناکافی و بیاثر بمانند.
هوش مصنوعی: در دنیای رنگارنگ و پرشکوه، فقر و ناداری وجود ندارد. هیچ لحظهای نیست که بدون شور و حال و نشاط، آدمی را به خود جلب نکند.
هوش مصنوعی: در میدان سرنوشت، سکوت را در آغوش بکش؛ زیرا با سوگواری و ناله نمیتوان بر این ساختار چیره شد.
هوش مصنوعی: ما سالهاست که در این بیابان بیهدف گشت و گذار میکنیم و در حالی که در خواب راحت به سر میبریم، کسی بر آستانهمان پا گذاشته است.
هوش مصنوعی: آیینه در واقع ما را به خودشناسی و آگاه شدن از خودخواهیهایمان دعوت میکند و با نشان دادن چهرهمان، به ما یادآوری میکند که باید به داخل خود نگاهی بیندازیم و درک بهتری از وضعیت واقعیمان به دست آوریم.
هوش مصنوعی: بهار با تمام زیباییش نمیتوانست آنقدر رنگ و جلوهای داشته باشد که من از دلسردیام بر گلها تیر بزنم و زهر بپاشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی که رخش فکرم در مدح شاه تازد
بالد چو شمع طبعم کلکم به خویش نازد
ای سیدا حسودت از رشک خود گدازد
حافظ چو پادشاه است گه گاه می نوازد
آن یار لاله رو گر ما را نمی نوازد
سهلست، از چه ما را چون شمع می گدازد
دل آب شد ز هجرش دیگر چسان بسوزد
امید وصل او نیست تا با غمش بسازد
عمریست در نیازم در پای سرو نازم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.