گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

ای دل نه سنگ خاره ای! آخر فغان کجاست؟

وی دیده گر نسوختی اشگ روان کجاست؟

ای جان خسته! آن نفس نیم سرد کو؟

وان ناله ها که اید ازو بوی جان کجاست؟

ای صبر سر گرفته! اگر زنده ای هنوز

از سوز سینه نوحه و از غم فغان کجاست؟

ای عقل مختصر! تو ز محنت امان مجوی

خود جسته گیر در همه عالم امان کجاست؟

ای روز! اگر تو همدم و همدرد ما شدی

چشمی پر آب از دم آتش فشان کجاست؟

ای شب! اگر پلاس نپوشیده ای به سوگ

لبهای خشک و گونه چون زعفران کجاست؟

بس بر هم است و تیره جهان ای چه واقعه است؟

آن عیش و خوشدلی که بد اندر جهان کجاست؟

عالم سیاه ماند مگر صبحدم بسوخت

ور نه ز نور در همه عالم نشان کجاست؟

ای آسمان شوخ سیه دل بگوی هین!

کانکس که بد به قدر به از آسمان کجاست؟

وی روزگار سنگدل سفله! باز گوی

کان میوه دل شه صاحبقران کجاست؟

ای دهر دون پرست! بدان تا چه کرده ای؟

در کینه که رفته و خون که خورده ای؟

 
 
 
sunny dark_mode