گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

هر دم به بند زلف شکاری دگر مگیر

وحشی مباش با من و وحشت ز سر مگیر

دل گر نبود خاک تو بی سایه تو سوخت

جان خاک تست از سر او سایه بر مگیر

گفتی که زر چه جای زرست ای بهانه جوی؟

رنگ رخم ببین و بهانه به زر مگیر

صد دل به غمزه بشکن و روی از وفا متاب

بوسی ز لعل کم کن و تنگی شکر مگیر

آخر نه در غم تو شبی روز کرده ایم

طوفان آب دیده و آه سحر مگیر

هر چند صید ما نه سزاوار دام تست

ما را بریز خون و جز از ما دگر مگیر

گر بر درت مجیر ز مستی شبی گذشت

مدهوش عشق تست بر او این قدر مگیر

 
sunny dark_mode