دوش چون دست قدر مهر از در شب بر گرفت
عقد گردون بیضه ای از عنبر شب بر گرفت
بر سر شب تاج بود از گوهر گردون ولیک
دود دلها هر زمان تاج از سر شب بر گرفت
پیش از آنگه کاید آواز تتق دار فلک
لشکر غم بود و من تا لشک شب بر گرفت
آسمان دیا اینکه من خوش خوش همی سوزم چو عود
شمع مشرق بر زمین زد مجمر شب بر گرفت
جرعه ها می خورد عقل از جام غم تا روز بود
چون حریف شب در آمد ساغر شب بر گرفت
تا در معشوق از انجا پاره ای ره بود شب
عقل کان ره دید گام اندر خور شب بر گرفت
زهره بر ره بود چون از غم مرا سرمست یافت
با من آمد ساز زیر چادر شب بر گرفت
هم در آن ساعت که ما را از قبول افسر رسید
خسرو گردون بزد تیغ افسر شب بر گرفت
دل در آن اندیشه کانجا یابد از معشوق بار
بارها فال وصال از دفتر شب بر گرفت
عقل گفتا گوهر دل دار پنهان ای مجیر!
کانک آمد صبح صادق گوهر شب بر گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.