گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

چون خصم قوی گشت از او دست نگهدار

و آزرده مکن مشت گرامی به حجر بر

بگذار که پیش آیدش از بخت فتوری

آنگه‌ بکنش‌ پوست به‌ یک‌ لمح بصر بر

زان پیش که بدخواه به تو چاشت گذارد

بگذار بر او شام و ممان تا به سحر بر

گویند که نادان را عقل از عقب آید

آنگه که فرو ماند مسکین به خطر بر

بر مردم احمق چو رود سالی گوید

من پار بدم احمق و ماندم به ضرر بر

وین طرفه که هرسال نو این گفته شود نو

تا بگذردش عمر به بوک و به مگر بر

فرصت‌ مده‌ از دست‌ و نگه کن که‌ چه‌ خوش گفت

آن مشت‌زن پیر به فرزانه پسر بر

مشتی که پس از جنگ فرا یاد تو آید

باید زدن آن مشت ز تشویر بسر بر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۹۵ - مشت پس از جنگ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

نوروز فراز آمد و عیدش باثر بر

نز یکدیگر و هر دو زده یک بدگر بر

نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین

دهقان جهان دیده ش پرورده ببر بر

آن زیور شاهانه که خورشید برو بست

[...]

مسعود سعد سلمان

ای سلسله مشک فکنده به قمر بر

خندیده لب پر شکر تو به شکر بر

چون قامت تو نیست سهی سرو خرامان

چون چهره تو نیست گل لعل به بر بر

تا تو کمری بستی باریک میان را

[...]

امیر معزی

ای تازه‌ تر از برک گل تازه به بر بر

پرورده تو را خازن فردوس به بَر بر

عناب شکر بار تو هرگه‌ که بخندد

شاید که بخندند به عناب و شکر بر

در سیم حَجَر داری و بر ماه چلیپا

[...]

سنایی

ای خنده زنان بوس تو بر تنگ شکر بر

وی طنز کنان نوش تو بر رنگ گهر بر

جان تو که باشد ز در خندهٔ او باش

کز خنده شیرینت بخندد به شکر بر

بر مردمک دیدهٔ عشاق زنی گام

[...]

سوزنی سمرقندی

ای تازه تر از ترب و سفاناج ببربر

پرورده ترا غوری و غرچه بذکر بر

بر نیم بروت تو هر آنکه که بخندم

یک شهر بخندند بر آن نیم دگر بر

در خرزه چون سنگ دو پاره زده ای چنگ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه