گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

خواجهٔ فرخ سیر محمد دانش

ای که سخن گستری و دانش‌پرور

نثر تو چون بر صحیفه خامهٔ بهزاد

نظم تو چون در قنینه بادهٔ خلر

چون تو ندیدم سخنوری به ‌فصاحت

دیده و سنجیده‌ام هزار سخنور

همسر رنجم از آن که خاطر پاکت

رنجه شد از مرگ ناگهانی همسر

بود معزای آن کریمهٔ مغفور

پر ز خلایق بسان عرصهٔ محشر

آه و دریغا که من در آن شب و آن روز

بودم رنجور و اوفتاده به بستر

کاش که سر برنکردمی و ندیدی

خاطر آن خواجه را ملول و مکدر

دیدن یاران خوشست لیک به‌ شادی

نه بغمان کرده هر دو گونه معصفر

کار قضا بود شاد زی و مخور غم

هل که بداندیش تو بود به‌ غم اندر

بزم بیارای از دو آتش سوزان

ایدون کاندر رسید لشکر آذر

آن‌ یک در مرزغن چو گونهٔ معشوق

وان دگر اندر بلور چون لب دلبر

زخمه شهنازی و نوای قمر خواه

وان سخنان کز بهار دارند از بر

گاه بنوشند و گاه پای بکوبند

گاه ز بوسه دهند قند مکرر

گفت‌ حکیمی‌ جهان‌ سراسر وهم‌ است

گفت آن دیگر که بودنی است سراسر

گر همگی بودنی‌است غم نکند سود

ور همه وهم‌است‌باز شادی خوش‌تر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۸۹ - تسلیت به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

سروی گر سرو ماه دارد بر سر

ماهی گر ماه مشک بارد وعنبر

ماهت با مشک سیم دارد همبر

سروت بر مه ز لاله دارد زیور

شکر داری! چنانکه داری لؤلؤ

[...]

ابوالفضل بیهقی

کافر نعمت بسان کافر دین است‌

جهد کن و سعی کن بکشتن کافر

قطران تبریزی

شنبه شادی و اول مه آذر

زخمه بر افکن بعود و عود بر آذر

باده فراز آر و دل برنج میازار

شاد دل از یار باش و باده همی خور

آن بت عیار و فتنه بت فرخار

[...]

مسعود سعد سلمان

روز وداع از در اندر آمد دلبر

لب ز تف عشق خشک و دید ز خون تر

آب نمانده در آن دو رنگین سوسن

تاب نمانده در آن دو مشکین چنبر

عبهر چشمش گرفته سرخی لاله

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
قاآنی

ای به جلالت ز آفرینش برتر

ذات تو تنها به هرچه هست برابر

زادهٔ خیرالوری رسول مکرم

بضعهٔ خیرالنسا بتول مطهر

از تو تسلی گرفته خاطر گیتی

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از قاآنی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه