گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

صدر اعظم حضرت تیمورتاش

بشنود یک نکته از این مستمند

حق‌ صحبت‌ هست‌ حقی‌ معتبر

بود می‌باید بدین حق پای‌بند

بنده‌ را با خواجه حق صحبت است

صحبتی دیرینه و بی‌زرق و فند

دوست در سختی بباید پایمرد

واندر این معنی روایاتی است چند

خود تو دانی بوده‌ام در این دو سال

پایکوب انزوا و حبس و بند

گه به چنگ شحنگانی دیوخوی

گه اسیر ناکسانی خودپسند

جاهلان خشنود و من مانده غمی

ناکسان بر کار و من مانده نژند

ورنه بر هنجار بودم پیش از این

یافتم زین انزوا و بند پند

فکر من دعوی آزادی گذاشت

کلک‌ من شمشیر حریت فکند

مردی و آزادگی در طبع من

چون‌ زنان افکند بر رخ روی‌بند

مرگ و پیری همچو گرگ گرسنه

می‌زند هر دم به رویم زهرخند

محنت و تیمار مشتی کودکان

بر دلم پیکان زهرآگین فکند

روزگارم دست استغنا ببست

آسمانم ریشهٔ مردی بکند

قصه کوته‌، بین چه گوید بنت کعب

قطعه‌ای چون همت صوفی بلند:

«‌عاشقی خواهی که تا پایان بری

بس که بپسندید باید ناپسند

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند»

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۶۶ - بهار و تیمورتاش‌ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابوسعید ابوالخیر

عاشقی خواهی که تا پایان بری

بس که بپسندید باید ناپسند

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

[...]

ناصرخسرو

چند گردی گردم ای خیمهٔ بلند؟

چند تازی روز و شب همچون نوند؟

از پس خویشم کشیدی بر امید

سالیان پنجاه و یا پنجاه و اند

مکر و ترفندت کنون از حد گذشت

[...]

محمد بن منور

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محمد بن منور
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه