گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

گیو تاجر نموده این اوقات

چارقی چند وارد از لندن

مورد آزمون هر نادان

مایه امتحان هر چلمن

رویه‌اش وصله‌ای ز چکمه زال

زیره‌اش تخت چارق بهمن

سپر طوس بوده کز دم تیغ

رفته ازکار، روز جنگ پشن

نوک آن تیز همچو نیزهٔ گیو

دهنش باز چون چه بیژن

رنگ آن همچو چهرهٔ عفریت

پوزه‌اش همچو پوز اهریمن

شوم‌چون کفش شرحبیل عرب

کهنه چون موزهٔ اویس قرن

مایهٔ نقرس و کفیدن پای

همچو کفشی که باشد از آهن

درخور پوشش حسن ...

کج و معوج چو اصل پای حسن

هر که آن را بدید و خنده نکرد

یا بود کور یا بود کودن

وآنگه آن را خرند وکریه نکرد

یا ز سنگ است پاش یا ز چدن

و آنکه پوشید و پای او نشکست

هرچه دارد گنه به گردن من

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
شمارهٔ ۱۳۶ - گیو تاجر به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حنظلهٔ بادغیسی

کی سپزگی کشیدمی ز رقیب

گر بُدی یار، مهربان با من

رودکی

هست بر خواجه پیخته رفتن

راست چون بر درخت پیچد سن

این عجبتر که: می نداند او

شِعر از شَعر و خنب را از خن

فرخی سیستانی

آمد آن نو بهار توبه‌شکن

بازگشتی بکرد توبهٔ من

دوش تا یار عرضه کرد همی

بر من آن عارض چو تازه سمن

گفت وقت گل است باده بخواه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
مسعود سعد سلمان

شب آخر شد از جهان شب من

که نگرددش روز پیرامن

بست صورت مرا چو در پوشید

شب تیره سیاه پیراهن

که بر اطراف چرخ زنگاری

[...]

مشاهدهٔ ۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

آمد آن تیر ماه سرد سخن

گرم در گفتگوی شد با من

زیر او در سؤال با من تیز

بم من در جواب او الکن

نه مرا با تکاب او پایاب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه