گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد

ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد

برون ز زلف‌ تو یک حلقه هم نخواهد رفت

کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد

گرم دو بوسه دهی جان دهم به شکرانه

کرم ز خاطر اهل کرم نخواهد شد

تو پاک باش و برون آی بی‌حجاب و مترس

کسی به صید غزال حرم نخواهد شد

اگر بر آن سری ای ماهرو که روز مرا

کنی سیاه به زلفت قسم‌، نخواهد شد

گرم زنی چو قلم بند بند، این سر من

ز بندگیت جدا یک قلم نخواهد شد

رقیب گفت بهار از تو سیر شد، هیهات

به حرف مفت‌، کسی متهم نخواهد شد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۴۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شمارهٔ ۴۸ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
اهلی شیرازی

وجود ما زغمت تا عدم نخواهد شد

غم تو از دل ما هیچ کم نخواهد شد

کسیکه سیر نگشت از غم تو در همه عمر

بیک دو روز دگر سیر غم نخواهد شد

به کوی مغبچه محرم کن ای فلک ما را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه